دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تو دریایی و من هم ماهی‌ات، پس زود صیدم کن

مرا بی روضه‌ات ارباب، یک لحظه تصور کن

مرا دور از شراب ناب، یک لحظه تصور کن

 

مرا بی اشک چشمانم ببین در یک کویر خشک

که می‌‌میرم بدون آب، یک لحظه تصور کن

 

دشت خار

چه صحنه‌ها که در این دشت خار می‌‌بینم

چه روی داده که دائم غبار می‌‌بینم

 

چه روی داده از آن لحظه‌ای که آمده‌ایم

تو را به غصه و ماتم دچار می‌‌بینم

 

من به این دشت بلا حس عجیبی دارم

ای به زینب دل و دلدار، بیا برگردیم

پسر حیدر کرار، بیا برگردیم

 

تا رسیدیم به اینجا، به دلم بد آمد

پسر فاطمه این بار بیا برگردیم

 

خاک داغدیده

وقتی سؤال کرد که این سرزمین کجاست؟

گفتند غاضریه و ماریه، نینواست

 

فرمود نام دیگر این دشت غصه چیست؟

این خاک داغدیده مگر قتلگاه کیست؟

 

عقیق خونی

به آه، دود دلش را به آسمان می‌‌داد

به سینه می‌زد و تنها سری تکان می‌‌داد

 

شنید کرببلا، چشم او سیاهی رفت

فقط به این تن بی جان، حسین جان می‌‌داد

 

آخر خط

دختری می‌پرسه آبادی کجاس؟

این طرف‌ها موکب شادی کجاس؟

باباجون می‌خوام برات گل بچینم

باغ سر سبزی که قول دادی کجاس؟

 

کوه اقتدار

با صد جلالت و شرف و عزت و وقار

آمد به دشت ماریه ناموس کردگار

 

فرش زمین به عرش مباهات می‌کند

گر روی خاک پای گذارد ملک سوار

 

روایت روشن

برپا شده است در دل من خیمۀ غمی

جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی

 

عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان

غیر از غمت نداشته‌ام یار و همدمی

 

از کودکی برای غمش گریه کرده‌ام

زینت گرفته هر سخنم با دم حسین

چون عطردان شده دهنم با دم حسین

 

از کودکی برای غمش گریه کرده‌ام

تا روز مرگ سینه زنم با دم حسین

 

اشک سحر

اگر تو آه کشی خشک و تر نمی‌ماند

اگر تو گریه کنی که جگر نمی‌ماند

 

بیا و آه مکش با حرارت جگرت

که از مجالس روضه اثر نمی‌ماند

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×