دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ارث حضرت آدم

شادی برای تو، غم عالم برای من

از ماه‌های سال، محرم برای من

 

آوای آسمانی داوود مال تو

خاموشی مقدس مریم برای من

 

دل‌شوره‌های آفتاب

این قافله هر چه شتابش بیشتر شد

دل‌شوره‌های آفتابش بیشتر شد

 

جای تمام نخل‌ها، لشگر درآمد

با هر قدم یعنی سرابش بیشتر شد

 

دیدۀ دریایی

رنگ‌ها رنگ خزان است، بیا برگردیم

این سفر بار گران است، بیا برگردیم

 

صحبت از جایزه و ملک ری و گندم بود

خواهرت دل‌نگران است، بیا برگردیم

 

روح آیۀ تطهیر

در سکوت شکستۀ صحرا

کاروانی ز دور شد پیدا

 

کاروان عشیرۀ سادات

کاروان قبیلۀ طاها

 

حجت قبول!

آمدی ‌ای حاجی کرب و بلا، حجت قبول

سر در آوردی چرا از نینوا؟ حجت قبول

 

صاحب کعبه! چرا از کعبه آواره شدی؟

کعبه‌ات اینجاست ‌ای خون خدا؟ حجت قبول

 

نام این صحرا ز دیده اشک جاری می‌‌کند

ای امیرالحاج! قلبم بی‌قراری می‌‌کند

تا که از غصه نمیرم، گریه یاری می‌‌کند

 

جان من کمتر بگو، کرب و بلا، کرب و بلا

نام این صحرا ز دیده اشک جاری می‌‌کند

 

داغ تنهایی

می‌سوزم و چون آتشی در احتراقم

آه ‌ای اجل از چه نمی‌آیی سراغم؟

 

این دشت نیت کرده یارم را بگیرد

ای مرگ مرهم شو بر این زخم فراقم

 

منزل آخر

نینوا دشت بلا، غاضریه، کرببلا

زینبم غم نخوری، منزل آخر اینجاست

کربلایی که به من وعدۀ آن را دادند

جدم و مادرم و حضرت حیدر، اینجاست

 

سفر نزدیک است

لحظۀ پر زدن ما به نظر نزدیک است

راه عرش از دل صحرا چقدر نزدیک است

 

در دل خیمه بیایید همه جمع شوید

همه را سیر ببینم که سفر نزدیک است

 

رسم عشق

بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت یوسف‌ترین شهید خدا، پیرهن نداشت او رفت تا که زنده کند رسم عشق را از خود گذشته بود، غم ما و من نداشت

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×