دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آتش حرام گشته به پروانۀ حسین

ما را کشانده‌اند به میخانۀ حسین

 تا مستمان کنند ز پیمانۀ حسین

 

 پروا نمی‌کنیم از آتش، حسین هست

 آتش حرام گشته به پروانۀ حسین

 

مثل زمزم

ما در عزایت مثل زمزم گریه کردیم

گاهی شدید و گاه نم نم گریه کردیم

 

گاهی تک و تنها میان خلوت اما

اغلب میان روضه با هم گریه کردیم

 

همه دنیای من حسین

آقا سلام! وقت گدایی رسیده است

عشقت دوباره چند گدا را کشیده است

 

روز ازل خدا ز گل و آب کربلا

بی شک مرا برای شما آفریده است

 

غربت ناباور

آخرش چشم تر تو خواهرت را می‌کشد

غربت ناباور تو خواهرت را می‌کشد

 

آن سیاهی مقابل، ازدحام دشمن است

خلوت دور و بر تو، خواهرت را می‌کشد

 

گویا کلیم باز به طوری رسیده است

از راه دور هالۀ نوری رسیده است

یک کاروان فرشته و حوری رسیده است

مشغول ذکر و راز و نیازند با خدا

گویا کلیم باز به طوری رسیده است

 

اویس قرن

خشکی چشم پشیمان مرا دریابید

به غباری سر مژگان مرا دریابید

 

من اویسم ز قرن آمدم، آقایم نیست

چشم‌های تر حیران مرا دریابید

 

بیا برگردیم

ای مرا دلبر و دلدار، بیا برگردیم

خیمه برپا مکن این‌بار، بیا برگردیم

 

دم به دم دشمن تازه‌نفسی می‌‌آید

تا که فرصت بود‌ای یار، بیا برگردیم

 

یاحسین، آبروی منتظر است

غم ما کم، غم نگار زیاد

چشم ما خشک و اشک یار زیاد

 

قول‌های وفاشده معدود

زدن زیر هر قرار، زیاد

 

او، ما

ﺍﻭ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟ ﺭﻭﯼ ﺣﺮﻑ ﺣﻖ ﺧﻮﯾﺶ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ! ﺗﻦ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﻭﺭ ﻧﺎﮐﺴﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﻓﺮﯾﺐ ﺯﺭﻕ ﻭ ﺑﺮﻕ ﺩﻫﺮ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ

شکوه رزم

یک تن شکوه رزم تورا شایگان نگفت شایستۀ تو آنچه که بایست، آن نگفت! هرکس که رفت بر سر منبر به نام تو، جز ناله‌های العطشت، داستان نگفت!

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×