دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
وعدۀ وصال

 

ورد زبان من که برادر برادر است

صد بار اگر اعاده کنم نا‌مکرّر است

 

آن جسم توست یا که بلای مجسّم است؟

وین جان من وَ یا غم و درد مصوّر است؟

صید به خون تپیده

 

ای آن‌ که کفت ز خون خضاب است! عریان تنت اندر آفتاب است

بَردار سر از تراب، ای جان! کاین دشت بلا، نه جای خواب است

 

ای رفته به نوک نی، سر تو! افتاده به خاک، پیکر تو

از چیست که جسم اطهر تو؟ بی‌غسل و کفن در آفتاب است

وعدۀ ما و تو

 

جلوه‌ی روی تو بود، طور مناجات ما

کعبه‌ی کوی تو بود، قبله‌ی حاجات ما

 

شربت دیدار تو، آب حیات همه

صحبت این ناکسان، مرگ مفاجات ما

هوای زلف تو

 

زینب نمود سوی شهیدان، نظاره‌ای

وز دودِ آه، زد به عوالم، شراره‌ای

 

بر پیکرِ شریفِ برادر، خطاب کرد

کآخر دمی به خواهر بی‌کس، نظاره‌ای

دشت غم‌انگیز

 

سکینه گفت: پدر جان! سرت ز تن که بریده؟

به خاک و خون، تن صد چاک و بی‌سرت که کشیده؟

 

کدام ظالمی از راه کینه کرد یتیمم؟

که زیر بار غمت، قدّ دختر تو خمیده

 

پاییز برگ‌ریز

می‌وزد در کربلا، عطر حضور از قتلگاه

می‌کند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه

 

برگ‌ریزان ا‌ست و پاییزان، در این توفان رنگ

کاروانی می‌کند گویا عبور از قتلگاه

 

عبور اسیران

 

افتاد چون عبور اسیران به قتلگاه

بر کشتگان بی‌کفن، افتاد‌شان نگاه

 

دیدند سروِ قامتِ شه‌زادگان، زمین

در خون تپیده پیکرِ عریانِ پادشاه

مرهمی از مهر

 

مادر! بیا به حال حسینت، نظاره کن

یک‌ دم نظر بر این بدن پاره‌پاره کن

 

زخم تنش اگر چه بُوَد بی‌حساب لیک

با چشم دل، نگاه بر این ماه‌پاره کن

گهوارۀ خاک

 

بر کشتگان ز غرفه‌ی جنّت، نظاره کن

اوّل، نظر بدین بدن پاره‌پاره کن

 

با این‌که زخم پیکر او را شماره نیست

باز آی و زخم پیکر او را شماره کن

 

عقدۀ غم

فلک! این قوم که زد غوطه به خون، مَحرمشان

می‌زنی زخم ستم چند به دل، هر دمشان؟

 

بانوان حرمی را که مَلَک مَحرم نیست

می‌بَری، آه! چرا در برِ نامحرمشان؟

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×