دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تاب زلف

 

آن جسم پاره‌پاره چو در خون تپان فتاد

آتش به خیمه‌گاه وی از هر کران فتاد

 

از سوز آه و ناله‌ی اطفال خشک‌لب

آتش به خیمه‌گاه امام زمان فتاد

کشتۀ بی‌کفن

چون راهشان به مقتل شاه ز‌من فتاد

گردون ز بانگ نوحه، توانش ز تن فتاد

 

مرغان بال‌بسته‌ی صیّاد‌ دیده را

نظّاره بر صنوبر و سرو و سمن فتاد

 

گذر اسرا

 

بر قتلگاه، چون اُسرا را گذر فتاد

شورِ نشورِ حشر، عیان در نظر فتاد

 

هم بانگ نوحه، غلغله در نُه فلک فکنْد

هم گریه، بر ملائک و جنّ و بشر فتاد

تندباد حادثه

 

چون راهشان به معرکه‌ی کربلا فتاد

گردون به فکر وقعه‌ی روز جزا فتاد

 

اجزای چرخِ منتظَم از یک‌دگر گسیخت

اعضای خاکِ مُتّصل از هم جدا فتاد

با بودن تو

 

مرهم به زخمِ دل به جز از سوزِ آه نیست

روزی چو روزگار من از غم، سیاه نیست

 

خواهم که سیر بینمت، آن گه سفر روم

باید چه چاره کرد؟ که تاب نگاه نیست

ای پاره‌پاره!

 

ای پاره‌پاره پیکر قرآن! سرت کجاست؟

آه! ای سر بریده! بگو پیکرت کجاست

 

فریاد «وا عطش عطشا» رفته تا کجا

سقّای کودکان تو، آب‌آورت کجاست؟

 

بار غم

 

«از بس که غم به سینه‌ی من، بسته راه را

دیگر مجالِ آمد و شد نیست، آه را»[i]

 

از دودِ آهِ من شده تاریک، روی ماه

خورشید هم گرفته و گم کرده راه را

پیکر‌ لعل‌فام

وضو نداشت هر آن‌ کس که بُرد نام تو را

قسم به جان تو! نشناخت احترام تو را

 

مقام قدر تو از فکرت بشر اولاست

عقول ناقصه کی پی بَرد مقام تو را؟

 

 

آفتاب برج ‌عصمت

 

شام، روشن از جمال زینب کبراستی

سر به زیر افکن که ناموس خدا، این جاستی

 

کن تماشا آسمانِ تابناکِ شام را

کآفتاب برج عصمت از افق، پیداستی

اشک حسرت

ز درد دل بگویم یا غم دلدار یا هر دو؟

ز جور خصم نالم یا فراق یار یا هر دو؟

 

به خون دل نمی‌دانم ز دامن گَرد غم شویم؟

برادر! یا به اشک دیده‌ی خون‌بار یا هر دو؟

 

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×