دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
طبیعت گل سرخ محمدی این است

محرم است و زمین بار دیگر آشوبد

مدینه مویه کند، روح حیدر آشوبد

 

صدای نالۀ زهرا دوباره برخیزد

زمان بریزد و بر عرش محشر آشوبد

قافله‌ای از غدیر راهرو کربلاست

بار سفر گو ببند هر که به ره آشناست

قافله‌ای از غدیر راهرو کربلاست

 

قافله‌ای سربلند بار سفر بسته‌اند

مبدا اینان غدیر مقصدشان نینواست

شعر عاشورایی ناصر فیض
برادری به وفاداری تو معنی یافت

شکست باورت ای کوه پشت خنجر را    نشاند در تب شک غیرت تو باور را

 

برادری به وفا داری تو معنی یافت    که از گلوی تو فریاد زد برادر را

به مناسبت شهادت مسلم بن عقیل (ع)
پذیرایی آتش و سنگ

دلم شور می‌زد که از دور دیدم

دو پیغام سرخ از بیابان رسیدند

سوارانی از کوفه و غصه‌هایش

که پیغمبر روضۀ یک شهیدند

 

به مناسبت شهادت مسلم بن عقیل (ع)
فکر فردای زینبی آقا

رو نزن؛ گوششان کَر است امشب

 با غم بی کسی مدارا کن

 همه دارند می‌روند آقا

 بی صدا گریه کن، تماشا کن

 

به مناسبت روز عرفه
یا حسین ابن علی عشق، دعای عرفه است

کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات

دست ما را برساند به دعای عرفات

 

موسی من تو به دنبال کدامین خضری؟

گوشۀ چشم تو ابری است پر از آب حیات

حیف است بهر خود کفنی دست و پا کنم

 

آخر نشد شبیه شهیدان دعا کنم

با ناله‌های خویش دلت را رضا کنم

 

احرام بسته‌ات نشدم مثل حاجیان

دل را چگونه با عرفه آشنا کنم

 

ای کاش مَحرم جبل الرحمه‌ات شوم

تا در رکاب آیم و در خون شنا کنم

عید قربان

می‌گریزد از کوفه هر کسی که پا دارد

دست اگر دهد بالی، این محیط جا دارد

 

شهر را فرو بگذار با تمام دیبایش

رو به بادیه کان جا فرش بوریا دارد

 

آب کوفه را خوردم شور بود چون چشمش

هر عزیز در کوفه چشم‌زخم‌ها دارد

به یاد کرب وبلا و غروب عاشورا

حریم سینۀ من در شراره افتاده

در انعکاس نگاهم ستاره افتاده

 

زحجله‌گاه لبم خون تازه می‌ریزد

دگر نفس زدنم در شماره افتاده

 

شکست حجمۀ بغض گلو گرفتۀ من

به یاد خاطره‌هایی دوباره افتاده

یادگاری ز لاله‌های عطش

تو که بر چشم خلق جا داری

نوری و جلوۀ خدا داری

 

نور چشمان حضرت سجاد

ریشه در باغ هل اتی داری

به مناسبت شهادت امام باقر (ع)
غم یک عمر بلا پشت بلا پشت بلا

از گلو نالۀ مرغ سحری افتاده

پی آن ناله دل دربدری افتاده

 

پسری دید که از زینِ به زهر آغشته

گوشۀ حجره دوباره پدری افتاده

تقدیم به امام محمد باقر (ع)
عطر سیب و اقاقیا می‌داد

 

خـــاطراتش قشــنگ و زیبا بود

عطر سیب و اقاقیا می‌داد

روزهای خوشش دگرگون شد

گـــذرش تــا بـه کـــربلا افتــاد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×