- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۷/۰۶
- بازدید: ۱۵۶۵
- شماره مطلب: ۲۱۵۶
-
چاپ
شعر عاشورایی ناصر فیض
برادری به وفاداری تو معنی یافت
شکست باورت ای کوه پشت خنجر را
نشاند در تب شک غیرت تو باور را
برادری به وفاداری تو معنی یافت
که از گلوی تو فریاد زد برادر را
برای آنکه مبارک شود علامت عشق
به دستهای تو دادند زخم خنجر را
فرات آینه شد پیش چشم غیرت و آب
مگر نشان بدهد حیرت مصّور را
نگاه کردی و دیدی حرم درآتش بود
و شعله شعلۀ چرخانی از کبوتر را
گذشتی از سر آب و به خاک افتادی
که سر به سجده گذاری هر آن مقّدر را
فرات بعد تو عمری به خون تپید و گریست
عطش جز این نشناسد زبان دیگر را
تویی که نام تو با هر چه رود پیوسته است
و بی تو آب نمیبیند آن طرفتر را
شعر عاشورایی ناصر فیض
برادری به وفاداری تو معنی یافت
شکست باورت ای کوه پشت خنجر را
نشاند در تب شک غیرت تو باور را
برادری به وفاداری تو معنی یافت
که از گلوی تو فریاد زد برادر را
برای آنکه مبارک شود علامت عشق
به دستهای تو دادند زخم خنجر را
فرات آینه شد پیش چشم غیرت و آب
مگر نشان بدهد حیرت مصّور را
نگاه کردی و دیدی حرم درآتش بود
و شعله شعلۀ چرخانی از کبوتر را
گذشتی از سر آب و به خاک افتادی
که سر به سجده گذاری هر آن مقّدر را
فرات بعد تو عمری به خون تپید و گریست
عطش جز این نشناسد زبان دیگر را
تویی که نام تو با هر چه رود پیوسته است
و بی تو آب نمیبیند آن طرفتر را