دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
این جامۀ سیاه فلک در عزای کیست؟

این جامه سیاه فلک در عزای کیست؟

وین جیب چاک گشتۀ صبح از برای کیست؟

 

این جوی خون که از مژۀ خلق جاری است

تا در مصیبت که و در ماجرای کیست؟

مرثیۀ مشفق کاشانی برای حضرت عباس (ع)
علمدار

در شعلۀ نگاه تو، نقشی نبست آب     

موج هزار آینه در خود شکست آب

زان لعل لب که جوش زد از آتش عطش    

درگیر و دار حادثه، طرفی نبست آب

شب عاشورا

امشب به اعلای فلک آوای یاران می‌رود                    فردا نوای کودکان بر بام کیوان می‌رود 

امشب به صوت خوش همه آواز یابن الفاطمه        فردا به مقتل خون نشان معنای قرآن می‌رود   

بند هشتم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی

در باغ دین چون آفت باد خزان فتاد

بس سروها به خاک، درین بوستان فتاد

واحسرتا، که زلزله در آسمان فتاد

«بر حربگاه، چون ره آن کاروان فتاد

                   شور نشور، واهمه را در گمان فتاد»

تقدیم به سید شهیدان عالم
میدان عطش

 آنچه در سوگ تو ای پاک تر از پاک گذشت نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت

چشم تاریخ در آن حادثۀ تلخ چه دید که زمان مویه کنان از گذر خاک گذشت

بند هفتم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی

همچون علی به معرکه که با تیغ آبدار

بر دشمنان دین خدا کرد کار، زار

اما دریغ و درد، به ترفند روزگار

«روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار

خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار»

 

از اشک چشم مردم دنیاست کوه کوه

خیزاب‌ها که در دل دریاست کوه کوه

شعر عاشورایی حزین لاهیجی
این غم غبار آینۀ مهر و ماه شد

عالم تمام نوحه کنان از برای کیست؟  دوران سیاهپوش چنین در عزای کیست؟ نیلی چراست خیمۀ نه توی آسمان؟  جیب افق دریده ز دست جفای کیست؟

بند ششم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی

از داد، تا به عرصۀ محشر علم زنند

از تشنه­‌کام دشت بلاخیز دم زنند

پس کوفیان به حشر، قدم از عدم زنند

«ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند

                   یک‌باره بر جریدۀ رحمت قلم زنند»

کوتاه سروده
حکایت آب

عجب حکایتی دارد آب سال‌هاست دسته دسته شهید می‌شوی و قطره قطره «آب» می‌شویم فقط به جرم اینکه تو همیشه حسین هستی و ما همیشه شمر!!!

بند چهارم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی

در کارگاه هستی، تا نقش ما، زدند

آزادگان، به کوی محبت لوا، زدند

از عالم وجود، قدم در فنا زدند

«بر خوان غم، چو عالمیان را صلا زدند

                   اول، صلا به سلسلۀ انبیا زدند»

کوتاه سروده
حکایت آب

عجب حکایتی دارد آب بابا «آب» داد عمو دست داد بابا نان داد عمو قبلِ بابا جان داد

کوتاه سروده
حکایت آب

روزی به پای اسماعیل می‌جوشد و روزی برای عباس می‌خروشد «آب»  

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×