دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خادم روضه

باید عاشق کمی‌ضرر بدهد

در ره عاشقی جگر بدهد

 

پای شمع نگاه محبوبش

مثل پروانه بال و پر بدهد

دستم بگیر ارباب

خشکیده‌ام کویرم، دیگر ثمر ندارم

کاری به جز گدایی، وقت سحر ندارم

 

معصیت و خطایم، بی آبروم کرده

بیچاره‌ام که دیگر، چشمان تر ندارم

لطف کریمان

عاشق فقط به دیدۀ گریان دلش خوش است

هجران زده به حال پریشان دلش خوش است

 

عشق است هرچه را بپسندی برای من

دلداده‌ات به غربت و هجران دلش خوش است

 

صداى پاى محرم

هواى وصل تو ما را کشانده تا اینجا

کریم شهر گدا را کشیده تا اینجا

 

ز بسکه دست گرفتى همین بزرگى تو

گداى بى سر و پا را کشیده تا اینجا

سیه پوش حسین

روی قبرم بنویسید که نوکر بوده

سائل روز و شب آل پیمبر بوده

 

روی قبرم بنویسید «سیه پوش حسین»

بنویسید که با کعبه برابر بوده

 

آبرویم را بخر

دارم امشب از گناهانم خجالت می‌کشم

از گناهان فراوانم خجالت می‌کشم

 

سر به زیر انداختم، از روی تو شرمنده‌ام

بازهم سر در گریبانم، خجالت می‌کشم

بهشت

از محرم، حرمی‌ دور و بر ماه کشید

از دو چشم من و تو تا حرمش راه کشید

 

در کویر من و تو روضه گرفت و آنگاه

آب شیرین حیات از دل این چاه کشید

کبریت احمر

در محرم هر که صاحب منبر است

در قیامت عرش را تاج سر است

 

غافل از کبریت احمر گر شود

شعلۀ سر دونهال بی بر است

سیل اشک

حس می‌کنی زمین و زمان گریه می‌کنند

وقتی که جمع سینه زنان گریه می‌کنند

 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟

در ماتم تو پیر و جوان گریه می‌کنند

 

نان روضه

نان گرم روضه را از شور می‌گیریم ما

از تنور سرد دوزخ، نور می‌گیریم ما

 

سردر هر بیت، پرچم می‌زنیم از اشک خویش

آخر شیرین زبانی، شور می‌گیریم ما

 

بهار محرم

محرم آمده شکر خدا کنیم همه

به گریه محشر کبرى به پا کنیم همه

 

به شکر اینکه رسیدیم به عزاى حسین

ز سینه عقدۀ یک ساله وا کنیم همه

صدای پای محرم

دوباره می‌رسد از ره، صدای پای محرم

سلام ماه حسین جان و گریه‌های محرم

 

چه نفس‌های شریفی که می‌شوند در این ماه

شبیه کعبه سیه پوش ماجرای محرم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×