دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دل شعله‌ور

خوب است که از خود خبری داشته باشم

بر حال خرابم نظری داشته باشم

 

ای کاش که در روضۀ شب‌های محرّم

با لطف شما چشم تری داشته باشم

موسم روضه

گفتم از آب بگویم، لب من گفت حسین

رفتم از گل بسرایم، که چمن گفت حسین

 

چه شده؟ موسم روضه است، ببین از داغش

فاطمه باز زمین خورد، حسن گفت حسین

رزق محرم

شال و پیراهن و بیرق همگی آماده

چایی روضه کند کار هزاران باده

 

زنده ماندیم ببینیم که انشاالله

باز ارباب به ما رزق محرم داده

کربلای غم

در خودم مانده بودم و ناگاه تا به خود آمدم محرم شد

چشم بستم درون خود باشم کربلای غمت مجسّم شد

 

همۀ آنچه روضه خوان می‌‌گفت پشت این چشم بسته می‌‌دیدم

بی خود از خود سیاه پوشیدم کار ده روزم اشک و ماتم شد

 

هاجر سلام بر لب شش ماهۀ تو داد

بی تو زمین زمینۀ خرّم شدن نداشت

نسل بشر لـیاقت آدم شدن نداشت

 

ای عشق کل، که کل جهان جزء کلّ توست

بی تو جهان شهامت عالم شدن نداشت

سفرۀ دل

وا نکردم سفرۀ دل پیش کس الا حسین

فرق دارد با همه بحث رفاقت با حسین

 

روضه می‌‌خواند یکی من هم که کارم گریه است

کار ما رونق گرفت آنجا که گفتم یا حسین

کوچۀ دل

قرار سوته دلان است کربلای حسین

فضای کوچۀ دل پر شد از هوای حسین

 

حسین منی طاها به روشنی فهماند

رضای حضرت، حق هست در رضای حسین

بمیرم بابا!

زخمی شده حنجرت؟ بمیرم بابا!

بی سر شده پیکرت؟ بمیرم بابا!

 

گیسوی تو را کدام وحشی آشفت؟

چه آمده بر سرت؟ بمیرم بابا!

گدایی بر در این خانه سربلندم کرد

سلام می‌کنم از دور بر تو و حرمت

سلام من به بلندای بیرق و علمت

 

سروده‌اند فراوان برای تو اما

هنوز نقش کتیبه است شعر محتشمت

روسیاه عاشق

ای شاه، این غلام که همرنگ موی توست

عمری دراز شد که هوادار روی توست

 

رسواتر از سراب شوم، گر برانی‌ام

زیرا که آبروی من، از آبروی توست

بهانۀ کرب و بلا

شکر خدا که لطفِ تو دست مرا گرفت

مِهرت میان این دلِ ویرانه جا گرفت

 

امروز نه، که روز الست بربکم

با تو دلم بهانۀ کرب و بلا گرفت

 

حسینیۀ دل

ما گره خورده به گیسوی حسینیم فقط

در کمند خم ابروی حسینیم فقط

 

هر که با هر چه که مست است خودش می‌داند

ما که مست رخ خوشبوی حسینیم فقط

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×