دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حیرانی درد

سپاه کوله به دوشان و بیشمار پیاده دوباره قافله صف بسته سمت یار، پیاده

 

چشیده هرکسی از چای روضه، باده چشیده شده است مست ولی آمده خمار، پیاده

 

زیر پرچمت نشستم

بدی مو به روم نزن دق می‌کنم من نرم، همه برن، دق می‌کنم نمی‌ذاری پام به صحنت برسه نکن این کارو با من، دق می‌کنم

 

عطر سیب

اربعین شد باز هم از قافله جا مانده‌ام گوشۀ هیئت من غمدیده تنها مانده‌ام

کربلایم گیر یک گوشه نگاهت مانده و از خوراک و خواب و از روز و شب آقا مانده‌ام

نذر چشم‌های زینب (س)

از همان ابتدا غزل‌هایم، نذر چشم پر آب زینب بود ضربۀ آخر مراثی من، دل از غم کباب زینب بود

 

هرچه باشد رسالتم این است: راوی روضه‌‌های جانسوزم بیت بیت دل من از آغاز، همگی از کتاب زینب بود

 

 

کثرت عشاق

دل چون مدائن در پی امداد می‌گردد پلکی بزن ویرانه‌ها آباد می‌گردد

 

گاهی شکار عمراً بیاید سمت دام اما گاهی خودش دنبال یک صیاد می‌گردد

گریه کنیم

در سایۀ پر‌‌های علم گریه کنیم با شورش شعر محتشم گریه کنیم

ای کاش شب جمعه، کنار گودال با مادر صاحب حرم گریه کنیم

 

قلب مکدر

 

هر چند که زخم سینه از در دارد هم قلب پر از خون و مکدر دارد

هر هفته می‌آید به حرم تا گویند این کشتۀ سر بریده مادر دارد

 

چی می‌شه دلم رو کربلا کنی؟

دوباره می‌رم یه گوشه بشینم تا که خلوتی کنم با دفترم

می‌خوام امشب فقط از حرم بگم نمی‌خوام یه ذره هم طفره برم

 

مقام نوکری

شد آسمان ز رفعت تو زیر خاک‌ها عشق تو شد ورای تمام ملاک‌ها

 

من از مقام نوکری تو کسی شدم! گرچه شدست نام من از بی پلاک‌ها

 

هر زمان که آب می‌نوشم، سلامت می‌کنم

از نگاهت می‌شود فهمید حسی ناب را کرده پنهان در نگاه تو خدا مهتاب را

 

قبله‌ام طاق دو ابروی تو، یعنی سال‌هاست زیر دین خویش برده ابرویت محراب را

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×