دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مهمان زهرا

باز ده ‌شب می‌‌شوم بارانی از غم‌های تو

باز اشک گریه‌کن‌ها پای ماتم‌های تو

 

این دهه در خانه‌اش مهمان زهرا می‌‌شویم

مادرت بانی‌ست پایان محرم‌های تو

 

آبروداری

چشم اگر امسال را هم آبروداری کند

گریه می‌‌خواهد مرا از هرچه خود، عاری کند

 

هرکسی اینجا هنر کرده است، با اشک آمده است

کاش پلک از این هنرها پرده‌برداری کند

 

بهشت

فرقی ندارد که جهنم یا بهشت است

هرجا که می‌‌گویم حسین، آنجا بهشت است

 

هر روز از این روضه به آن روضه دویده

حق دارد آنکه گفته این دنیا بهشت است

 

روضۀ دمادم

با روضۀ دمادم تو گریه می‌‌کنم

ای با مرام! با دم تو گریه می‌‌کنم

 

هر بار من به ماتم تو گریه کرده‌ام

این بار هم به ماتم تو گریه می‌‌کنم

 

مثل محرّم

مرا با غصّه، محرم آفریدند

دلم را از گل غم آفریدند

 

همیشه در درونم روضه‌خوانی است

مرا مثل محرّم آفریدند

 

روضۀ فاش از رخ مستور می‌‌گیریم ما

نان گرم روضه را از شور می‌‌گیریم ما

از تنور سرد دوزخ، نور می‌‌گیریم ما

 

سردر هر بیت، پرچم می‌‌زنیم از اشک خویش

آخر شیرین زبانی، شور می‌‌گیریم ما

 

نوکری

تا از می ‌‌و بادۀ تو مستم، هستم

تا رشتۀ دل را به تو بستم، هستم

 

من زندگی‌ام بسته به این نوکری است

تا نوکر مادر تو هستم، هستم

 

عطر ردّ پا

سوختیم از هق هقت، از گریه‌هایت سوختیم

دور از دیدار، امّا در هوایت سوختیم

 

باز با چشمان خود گشتیم دنبال شما

باز گم کردیم عطر ردّ پایت، سوختیم

 

دولت‌سراى گریه

ما هم پیاله‌ایم به شرط سبوى اشک

هم ناله‌ایم لحظۀ هر گفتگوى اشک

 

نامى براى صورت عاشق نهاده‌اند

دولت‌سراى گریه میان دو کوى اشک

 

به خون دیدۀ عطشان کربلا، برگرد

امین حضرت یکتا! چرا نمی‌آیی؟

چراغ دیدۀ زهرا! چرا نمی‌آیی؟

 

پیمبر است که با گریه هر سحر گوید

الا سلالۀ طاها! چرا نمی‌آیی؟

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×