- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۳۱۸۳
- شماره مطلب: ۸۸۷۸
-
چاپ
به خون دیدۀ عطشان کربلا، برگرد
امین حضرت یکتا! چرا نمیآیی؟
چراغ دیدۀ زهرا! چرا نمیآیی؟
پیمبر است که با گریه هر سحر گوید
الا سلالۀ طاها! چرا نمیآیی؟
علی به ناله صدا میزند بیا مهدی
صفای خانۀ مولا! چرا نمیآیی؟
حسن هنوز هم از کوچهای تو را خواند
غریب کوچۀ غمها! چرا نمیآیی؟
حسین منتظر منتقم به گودال است
امید زینب کبری! چرا نمیآیی؟
تو ریسمان اسارت ز دست عمه بگیر
امیر قافله! جانا! چرا نمیآیی؟
هنوز پاسخ این درد را نمیدانیم
که اهل بیت و تماشا! چرا نمیآیی؟
بیا که آه یتیمان کربلا گویند:
جواب خون دل ما! چرا نمیآیی؟
به آن یتیم که اشکش ز ترس بند آمد
پناه هر دل تنها! چرا نمیآیی؟
به خون دیدۀ عطشان کربلا، برگرد
دوای غصۀ سقّا! چرا نمیآیی؟
به استخوان شکسته، به سینۀ خسته
که با لگد شده امضا! چرا نمیآیی؟
قسم به خون به ناحق چکیده از نیزه
امید سید بطحا! چرا نمیآیی؟
چه قرنها که به غربت گذشته در غربت
مقیم خیمۀ صحرا! چرا نمیآیی؟
تویی که صاحب عزای عزیز زهرایی
سفیر ماتم عظما! چرا نمیآیی؟
هنوز منتظرت مانده سیزده معصوم
هنوز منتظرت، خون دیدۀ مظلوم
-
سرمایۀ محبت
ماییم و انس و الفت تو یا اباالجواد
در جان ماست محنت تو یا اباالجواد
با اذن فاطمه به دل ما رسیده است
سرمایۀ محبت تو یا اباالجواد
-
جگر تشنۀ او ذکر انا العطشان داشت
باز هم بر دل مظلوم، شرر افتاده
باز هم شعلۀ زهری به جگر افتاده
اینهمه زجر بر این جسم جوانش ندهید
وسط حجره جواد است، به سر افتاده
-
بوی کربلا
در سینه دوباره ابتلا میآید
غم باز به اردوی ولا میآید
دلهای شکسته کاظمینی شده است
اینجاست که بوی کربلا میآید
-
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره حجرۀ دربسته، باز کرب و بلا
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره مارگزیده، دوباره پاره جگر
خدا! چه میگذرد بر جواد ابن رضا
به خون دیدۀ عطشان کربلا، برگرد
امین حضرت یکتا! چرا نمیآیی؟
چراغ دیدۀ زهرا! چرا نمیآیی؟
پیمبر است که با گریه هر سحر گوید
الا سلالۀ طاها! چرا نمیآیی؟
علی به ناله صدا میزند بیا مهدی
صفای خانۀ مولا! چرا نمیآیی؟
حسن هنوز هم از کوچهای تو را خواند
غریب کوچۀ غمها! چرا نمیآیی؟
حسین منتظر منتقم به گودال است
امید زینب کبری! چرا نمیآیی؟
تو ریسمان اسارت ز دست عمه بگیر
امیر قافله! جانا! چرا نمیآیی؟
هنوز پاسخ این درد را نمیدانیم
که اهل بیت و تماشا! چرا نمیآیی؟
بیا که آه یتیمان کربلا گویند:
جواب خون دل ما! چرا نمیآیی؟
به آن یتیم که اشکش ز ترس بند آمد
پناه هر دل تنها! چرا نمیآیی؟
به خون دیدۀ عطشان کربلا، برگرد
دوای غصۀ سقّا! چرا نمیآیی؟
به استخوان شکسته، به سینۀ خسته
که با لگد شده امضا! چرا نمیآیی؟
قسم به خون به ناحق چکیده از نیزه
امید سید بطحا! چرا نمیآیی؟
چه قرنها که به غربت گذشته در غربت
مقیم خیمۀ صحرا! چرا نمیآیی؟
تویی که صاحب عزای عزیز زهرایی
سفیر ماتم عظما! چرا نمیآیی؟
هنوز منتظرت مانده سیزده معصوم
هنوز منتظرت، خون دیدۀ مظلوم