دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حالت معراج

می‌وزد از ضبط صوت کودکی‌های پری

های‌های سنج و طبل و روضه‌های «کوثری»

 

چیزی از معنایشان هرگز نفهمیدم ولی

آتشی می‌‌زد به جانم نوحه‌های آذری

 

بوی عطش

باز هم کوچه و بازار، پر از غم شده است

بر سر و سینه بکوبید، محرّم شده است

 

هر طرف می‌‌نگرم بوی عطش می‌آید

غیرت آب از آنسوی عطش می‌آید

 

طوقی دل

طوقی دلم به گنبدت زائر شد

پرچم که سیاه شد قلم شاعر شد

 

پیک از طرف فاطمه آورده خبر

پیراهن مشکی شما حاضر شد

 

ز کرب و بلاست عطر و بویی که داریم

به دریا رود آب جویی که داریم

به می ‌‌می‌رسد این سبویی که داریم

 

میسّر نگردد به بال «وبالی»

هوای پریدن به کویی که داریم

 

شرمنده‌ام نمرده‌ام از رنج روضه‌ها

آه دلم به آینه زنگار می‌‌زند

پیراهن وصال، تنش زار می‌‌زند

 

عمرم، جوانی‌ام، همه خرج گناه شد

این گریه‌ها زیان مرا جار می‌‌زند

 

صاحب غم‌ها

آمد محرم، صاحب غم‌ها کجایی؟

ای داغدار اشک و ماتم‌ها کجایی؟

ای خسته از انبوه آدم‌ها کجایی؟

اصلا بگو آقا محرم‌ها کجایی؟

 

قحطی پروانه

با اینکه روزی داشتی کاشانه در این شهر

اینجا نیا، دیگر نداری خانه در این شهر

 

یادم می‌آید تا کجاها کیسه‌ای نان را

می‌برد آن شب‌ها علی بر شانه در این شهر

 

نوکری نوکرت را دوست می‌‌دارم حسین

من گدایی درت را دوست می‌‌دارم حسین

سائلان محضرت را دوست می‌‌دارم حسین

 

دست‌بوس نوکرت‌بودن برای من بس است

نوکری نوکرت را دوست می‌‌دارم حسین

 

شبنم مرثیه

همین که جذبۀ چشم حسین دام گذاشت

مرا کشید به سمتش، «غلام» نام گذاشت

 

همین که شبنم مرثیه روی گونه نشست

به چشم‌های ترم دستی احترام گذاشت

 

پادشاه و گدا

همین که در محرم تو روضه ‌خوانده می‌‌شود

دل همه به کربلای تو کشانده می‌‌شود

 

فقط به مجلس حسین می‌‌شود به چشم دید

که پادشاه، پهلوی گدا نشانده می‌‌شود

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×