دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
زنجیر گران

کاروان عشق چون شد سوی شام

هم‌چو شب شد تیره از غم، روی شام

 

کاروان عاشقان افتاد راه

شد ز کوفه، جانب شام سیاه

 

 

کودک جا مانده

این شنیدستم من از صاحب‌دلی

کاروان عترت آل علی،

 

در مسیر کوفه تا شام خراب

از عدو دیدند ظلم بی‌حساب

 

 

بیت الصّنم

آه! چشم خامه‌ام، خون‌بار شد

کار محنت‌نامه‌ام، دشوار شد

 

دور وارون سپهر نیل‌فام

داد خاصان را مکان در بزم عام

 

قصیده طلوع هلال محرّم

در شامْ‌گهم، از افقِ گنبدِ گردون

ترکی به نظر آمده با دشنه‌ی پُر‌خون

 

سر بر زده از کتفِ فلک، سِلعه‌ی  ضحّاک

پُر‌سهم‌تر از تیغِ جهان‌گیرِ فریدون

 

قصیده مدح، منقبت و مصیبتِ سیّد الشّهدا (ع)

 

بنایی را که نبْوَد، عشق در بنیادِ بنیانش

مباش اندر پیِ آبادی‌اش، بگذار ویرانش

 

به مصری گر نباشد عاشقی، هم‌چون زلیخایی

سزای یوسفِ آن مصر، نبْوَد غیر زندانش

قصیده مدح، منقبت و مصیبتِ خامس اصحاب کسـا (ع)

ای از وجود، علّتِ غائیِّ کاینات!

وی از وقار، باعثِ تمکینِ ممکنات!

 

در حلّ و عقدِ عالمِ امکان، که راست دست؟

ای آن‌که نیست، غیرِ تو، حلاّلِ مشکلات

 

قصیده ولادت، مدح و منقبتِ امام حسین (ع)

دل، بسوز از آتش و از دیده بر رخ، ریز آب

تا بجوشد آبت از آتش، ز گل گیری، گلاب

 

دل تو را کم‌تر چرا باشد ز کانون عجوز؟

کآن به خاک، آتش نهان دارد، چو گنج اندر خراب

 

تا تنور سینه نفْروزد، خمیرت هست خام

مرد چون شد خام، از خامی بیفتد در عذاب

ترکیب‌بند عاشورایی

 

به نینوا چو سفر کرد، پادشاه حجاز

زمانه گشت چو نی با نوای غم، دم‌ساز

 

چو عشق خوان بلاچید، زد صدای نخست

حسین آمد و بنْشست و دست کرد دراز

ترکیب‌بند عاشورایی

قیامت آمد و نامش، مه محرّم شد

چگونه خون نکنم گریه کاوّل غم شد؟

 

فلک از آهن بیداد، ساخت شمشیری

که قاطع شرف دودمان آدم شد

 

ترکیب‌بند عاشورایی

 

خسرو لب‌تشنگان را گر سر نی، سر نبود

بر سپهر عشق‌بازی، خسرو خاور نبود

 

گر مکافات گلوی خشک و مژگان ترش

دهر بگرفتی، نشان، دیگر ز خشک و تر نبود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×