دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
زخم بر دوشان

 

کاروان ره می‌سپرْد، امّا دل و جان، سوخته

اشک دریا می‌نمود، امّا بیابان، سوخته

 

آه! از شام غریبانی که بر عالم گذشت

دشت و دریا غرق خون، پیدا و پنهان، سوخته

با بودن تو

 

مرهم به زخمِ دل به جز از سوزِ آه نیست

روزی چو روزگار من از غم، سیاه نیست

 

خواهم که سیر بینمت، آن گه سفر روم

باید چه چاره کرد؟ که تاب نگاه نیست

بیش از این...

ای دست! کَفَت به عالمین می‌ارزد

پامال شدن به راه دین می‌ارزد

 

بر دست علی بلند گشتن فردا

بر قطع شدن نه، بیش از این می‌ارزد

 

داغ ابوالفضل (ع)

 

اى داغ ابوالفضل شکسته پشتت!

 بُبْرید عدو بهر نگین، انگشتت

 

ز آن پیش که شمر سر بگیرد ز تنت

 اى خون خدا! مرگ برادر کشتت

مِهر جهان‌تاب

اى نام تو شمع دل محراب! حسین!

 خاک حرمت مِهر جهان‌تاب، حسین!

 

بیش از همه آب‌ها به جان تو سلام!

 اى خالق آب و تشنه‌ی آب! حسین!

 

مرام نوکری

 

اى نوکری‌ات مرام دیرینه‌ی من!

 تابیده ز خاکسترت آیینه‌ی من

 

روى تو و نام تو همیشه است؛ حسین!

 در دیده‌ی من، ایده‌ی من، سینه‌ی من

عید نداریم

 

با جوشش خون شهدا، عید نداریم

با ریزش اشک اُسرا، عید نداریم

 

برگوی به نوروز کز این جامعه برگرد

با حادثه‌ی کرببلا، عید نداریم

 

نمک اشک

کربلا قبله‌ی معظّم ماست

 نم‌نم اشک ناب، زمزم ماست

 

هر کسى زیر پرچمى زده صف

 پرچم «یا حسین» پرچم ماست

 

در رحمت

 

 

شود آیا که ره کرببلا بگشایند؟

 در رحمت به رخ اهل ولا بگشایند؟

 

شود آیا که دگر قافله‌ها، طایفه‌ها

 بار در بادیه‌ی کرببلا بگشایند؟

احرام گریه

 

آتش گرفته از پرِ پروانه‌ایم ما

 ز آن رو چون شمع، گرمى هر خانه‌ایم ما

 

پروانه‌ی قبولى پروانه، بال اوست

 در سوختن، مقلّد پروانه‌ایم ما

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×