دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
برای بردن اصغر غزال‌ها جمع‌اند

به آه، دود دلش را به آسمان می‌داد

به سینه می‌زد و تنها سری تکان می‌داد

 

شنید کرببلا، چشم او سیاهی رفت

فقط به این تن بی جان، حسین جان می‌داد

چای روضه، باطنا آب بقایم می‌‌شود

روزگاری می‌‌شود با گریه و غم زنده‌ام

من همین که مجلس روضه بیایم زنده‌ام

 

چند ماهی می‌‌شود چشم انتظارش بوده‌ام

با امید نوکری در محرم زنده‌ام

آقای عطشان

سردر این خانه ها با ما، و پرچم با خودت

دسته سینه زنی با ما، ولی دم با خودت

روزی اشک تمام نوکران هم با خودت

واقعاً دلواپسیم آقا، محرم با خودت

 

خوان کرم

باز چشمان دو عالم شده گریان حسین

سینۀ ارض و سما گشته پریشان حسین

 

باز بر گوش فلک روضۀ او می‌‌خوانند

آتشی هست به دل از غم سوزان حسین

دل شعله‌ور

خوب است که از خود خبری داشته باشم

بر حال خرابم نظری داشته باشم

 

ای کاش که در روضۀ شب‌های محرّم

با لطف شما چشم تری داشته باشم

سفرۀ دل

وا نکردم سفرۀ دل پیش کس الا حسین

فرق دارد با همه بحث رفاقت با حسین

 

روضه می‌‌خواند یکی من هم که کارم گریه است

کار ما رونق گرفت آنجا که گفتم یا حسین

پیر است اما شیر، پیرش هم شجاع است

در عشق بازی از طفولیت نجیب است

یار غریبی‌های مولای غریب است

 

یک بار هم در کودکی جان داده بهرش

او زنده با انفاس یار و بوی سیب است

زیبا‌ترین نتیجۀ اعجاز کوثر

من زینبم، سفینۀ غم‌های حیدرم

زیبا‌ترین نتیجۀ اعجاز کوثرم

 

مجلس به پا کنید، محرم رسیده است

عبد خدا شوید در این ماه محترم

به امداد آمدن عرشیان و فرشیان جهت آن بزرگوار

 

ای خوش آن مستی که مست دلبر است

از وصال دوست عشقش بر سر است

 

ای خوش آن مردی که در میدان عشق

جان دهد اندر ره جانان عشق

 

بند پنجم: قیاسِ مَعَ الفارِق

نام حسین آمد و عقل از سرم پرید

بر جلجتای نیزه سر از پیکرم پرید

 

چون مرغ بسملی که زند دست و پا به خون

پرها ز بال‌هایم و بال از پرم پرید

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×