دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
یادگار برادر

 

قاسم، آن نوباوه‌ی باغ حسن

گوهر شاداب دریای محن

 

قامتش، شمشاد باغستان عشق

چهره، سرمشق نگارستان عشق

چراغ انجمن

سرو‌بالایی دل از من می‌برد

سیل اشکم را به دامن می‌برد

 

پای صبر از لطف رفتارش به گِل

ز اعتدالش سرو بستانی، خجل

 

رشتۀ نعلین

بین هفتاد و دو ماه انجمن

آفتابی بود از بُرج حسن

 

سروقدّی از ریاض دو امام

نوجوانی، سیزده سالش، تمام

 

 

سکوت تو

ای گل من! خوش گرفتندت گلاب

ارمغان بردندت از من، سوی باب

 

با عمو گفتی تو دیشب، «فی‌المثل»

مرگ نزد توست، «احلی من عسل»

 

مقام قرب

 

بلبل گلزار شاه ممتحن

نجل حیدر، قاسم و پور‌حسن

 

سروآسا قامت آوردی قیام

خوش‌خرامان رفت در نزد امام

صدای آشنا

چون به خون غلتید آن درّ یتیم

گوش‌وار عرش را شد دل، دو‌نیم

 

گفت ناگه با صدای آشنا

شاه گفتا: جان فدای آشنا!

 

گنبد ازرق

 

قاسم آمد با وفای قاسمی

چارده‌ساله جوان هاشمی

 

برکشیده سرو سروستان عشق

خوش‌تذروی از تذروستان عشق

رموز عاشقی

یادگاری از امام مجتبی

بود هم‌راه عمو در کربلا

 

نوگل باغ «ولی‌الله» بود

از رموز عاشقی، آگاه بود

 

 

نگین و حلقه

هر زمانی غنچه‌ی لب می‌گشود

از همه اهل حرم دل می‌ربود

 

ماه، پیش روی ماه او، خجل

دلبران بر گیسوی او بسته دل

 

بند نعلین

چون به شاه کربلا شد کار، تنگ

قاسم آمد تا بگیرد اذن جنگ

 

هی به گریه بوسه زد بر دست شاه

گشته جانش عاشق و پابست شاه

 

 

شهد شهادت

 

چون عزیز مجتبی در خون تپید

جام پُرشهد شهادت سر کشید

 

گر چه از بیداد، جان بودش به لب

نام آن جان جهان بودش به لب

 

 

بیت الحزن

 

داستان قاسم، آن پور حسن

محفل‌ ما کرده چون «بیت‌الحَزَن»

 

یوسف ار گفتند گرگش در ربود

خدعه‌ای بود و خدا ردّش نمود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×