دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بند دوم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

پوشیده زره را و مهیای سفر بود

می‌رفت ولی از همه دلسوخته‌تر بود

 

خورشید که در بدرقه‌اش دست تکان داد

از مشتریان پر و پا قرص قمر بود

بند یکم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

هر جا عَلم میر و علمدار بلند است

فریاد عطش از در و دیوار بلند است

 

از سرو بپرسید چرا در نظر خاک

قدی که برافراشته بسیار بلند است

 

بند بیست و چهارم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

از ذهن حرم پاک شده خاطرۀ آب

تعریف کند یک نفر از منظرۀ آب

 

درها همه بسته‌ست به دریا و به ساحل

ساقی نفسی تازه کن از پنجرۀ آب

بند بیست و سوم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

این ماه که چین و شکن افتاده به رویش

سیراب شده مشک و شکسته‌ست سبویش

 

لب تشنۀ دیدار ولی بود و نشان داد

لب تشنه کسی نیست که خشکیده گلویش

بند بیست و دوم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

گفتند که این شیر سپهدار شبیر است

سیر است از این زندگی و راهی سِیر است

 

نورانیتش مثل سر حضرت مولا

اسباب مسلمان شدن راهب دیر است

بند بیست و یکم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

رو کرده هر آئینه به آئین اباالفضل

هرکس که مسلمان شده با دین ابالفضل

 

از جانب خورشید به من مرحمتی شد

تا گوش سپردم به فرامین اباالفضل

بند بیستم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

هم سفرۀ ساقی شده با نام خدا، مشک

امروز شده مبدأ هر قبله نما، مشک

 

این کیسۀ چرمی شده از نور لبالب

با مُشک در آمیخته جانش شده تا مشک

بند نوزدهم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

با لطف تو لبریز شد از عطر گل یاس

این شاعر دلسوختۀ تشنۀ احساس

 

پیوند عجیبی‌ست میان تو و مادر

ای نام درخشان تو هم قافیه با یاس

 

مرد و چه مردی!

آنقدر تیر و نیزه آمد تا زمین خورد

آخر ستون خیمه هم حالا زمین خورد

 

مشکی کنار نخل‌ها افتاد از اسب

رود آن طرف خشکش زد و دریا زمین خورد

 

زحمت سقّا

دوباره حضرت سقا هوای دریا کرد

به روی دوش خودش مشک خشک را جا کرد

 

دلش پر از غم و آتش ولی از ابروهاش

برای دلخوشی کودکان گره وا کرد

مهریۀ مادر

به دریا می‌برد یک جرعه از اندوه جانش را

که قدری پر کند مشک و بنوشد شوکرانش را

 

و مشتی غیرت از دستش درون آب می‌ریزد

معطر می‌کند دریا از او طعم دهانش را

مسیر حیات

دارد آوای غربت مولا، از گلوی فرات می‌آید

بوی پیراهنی که بی یوسف، از مسیر حیات می‌آید

 

بر سر نی شکوه خورشید است، چشم‌ها تا همیشه روشن شد

فزت و رب ال ... بگو که تا محراب، آیۀ محکمات می‌آید

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×