دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
به یاد دست‌های با وفایت

 

فرات از کام خشک­ت شرمناک است

ز داغت آتشی در جان خاک است

 

به یاد دست‌های با وفایت

گریبان دوبیتی چاک چاک است

یک جبل الرّحمه از برابر من رفت

رفتی و با رفتنت چه بر سر من رفت

هر چه توان داشتم ز پیکر من رفت

 

پشت و پناه یکی دو روزۀ من، نه!

یک جبل الرّحمه از برابر من رفت

کوتاه سروده
شق القمر

چشمان زمین دوباره تر خواهد شد

ماه از سر شب بدون سر خواهد شد

 

تاریخ دوباره به خودش می‌لرزد

شق القمری بزرگ‌تر خواهد شد  

آرزوی فرات

شاعر اگر که خرمن مضمون به دوش داشت عالم هزار چشمه اگر عقل و هوش داشت

 

در فهم تو توان تفکر نداشت باز در مدح تو زبان به تحیّر خموش داشت

گفتگوی امام حسین (ع) با حضرت عباس (ع)
حس می‌کنم مادر نشسته در کنارم

تا خیمه‌ها عباس دارد غم ندارم پشتم به تو گرم است ای کوه وقارم   من رحمت الله و تو پرچم‌دار فضلی  بوسیدن دستان تو شد افتخارم

عطش در چشم دریا

در آن ساعت که عالم شرمگین بود

لبت سوزان و جانت آتشین بود

 

خروشان می‌زدی تن را به ساحل

چنان امواج دریا سهمگین بود،

می‌زند زانو که رسمت را بیاموزد، علی!

 یا علی! این کیست می‌آید شتابان سوی تو؟ با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟

آمده پیش تو تا مشق سپه‌داری کند تا به سبک «حیدر»ی تمرین کرّاری کند

زلال نگاه

ای دست تو تلاطم امواج آب‌ها

ای سایه‌ات نبود همه اضراب‌ها

 

"فهمیده‌اند جاذبۀ توست علّت"

نشکستن غرور زمین از شهاب‌ها

کوتاه سروده
یک جرعه آتش

الهی! باغ گل‌ها از فراتش

به آبی بستگی دارد حیاتش

 

دل دریایی‌ام را شعله‌ور کن

بنوشم از عطش یک جرعه آتش

کوتاه سروده
دویدم...

پرید از جا دلم، آخر دویدم

برای خاطر خواهر دویدم

 

به شوقت دست و پا گم کرده بودم

پی آب آوری با سر دویدم

کوتاه سروده
عطش

عطش آتش به دل جا می‌گذارد

قدم بر روی لب‌ها می‌گذارد

 

مگر عبّاس آب آور عطش را

به حال خود رها وا می‌گذارد

زیارت نامه

سلام بر نفس تو به گاه جان دادن

سلام بر حرکاتت به وقت افتادن

 

سلام، آیۀ جاری صدای عطشانت

سلام، رود خروشان نور، چشمانت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×