دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
پرچم خدایى

آید ز راه کوفه و شام بلا هنوز

 بانگ دراى قافله‌ی کربلا هنوز

 

بعد از هزار سال که هر تازه، کهنه شد

 هر سال تازه‌تر شود این ماجرا هنوز

 

سکینه کنار جسم پدر

الا که غرق به خون اوفتاده پیکر تو!

بباید از که بگیرم نشانى سر تو؟

 

 ز بس که بر بدنت ریخته است بارش تیر

بسان غنچه دهن باز کرده پیکر تو

 

حسین بن على (ع)

اى که اندر فُلک هستى، ناخدایى می‌کنى!

 از کمال بندگى، کار خدایى می‌کنى

 

با نگاهى می‌گشایى عقده‌ی شب را ز صبح

 نى همین در کار ما مشکل‌گشایى می‌کنى

 

سوز تشنگی

 

از ورای پرده‌های خاک و خون

جلوه‌ی معبود می‌بیند حسین

 

زخم تیر و نیزه و شمشیر را

شاهد مقصود می‌بیند حسین

در قتلگاه

می‌سوزد از شراره‌ی عشق خدا و باز

آتش به جان اهل هوس می‌زند حسین

 

آبش اگر دهند که هرگز نمی‌دهند

با کام خشک و سوخته پس می‌زند حسین

 

نماز عشق

 

بهشت دورنمایی بُوَد ز کوی حسین

نماز اهل بهشت است گفت‌وگوی حسین

 

جهان و هر چه در او می‌شود بهشت‌آیین

دمی که جلوه کند آفتاب روی حسین

 

قبلۀ هستى

حسین، قبله‌ی هستى بُوَد؛ سلام بر او!

 که هر چه هست گزارند احترام بر او

 

على الدّوام رسد چون که فیض او همه را

 سلام عالم و آدمى على الدّوام بر او!

 

دایرۀ عظمت

آفرینش ز غبار قدم توست، حسین!

آسمان، سایه‌نشین علم توست، حسین!

 

کعبه و سعی و صفا، حلّ و حرم، رکن و مقام

صفحه‌ای از حرم محترم توست، حسین!

 

غیرت الله

اى سر خونین که با ما هم‌جوارى می‌کنى!

 باز هم در یارى دین، پافشارى می‌کنى

 

غیرت اللَّه! غیرتت نازم که بعد از مرگ هم

 با سر از ناموس قرآن، پاس‌دارى می‌کنى

 

میهمان غریب

دلم گرفته و خواهم که باز گریه کنم

 چو شمع سوزم و در سوز و ساز گریه کنم

 

گره به کارم و چون اهل درد می‌نالم

 نیازمندم و چون اهل راز گریه کنم

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×