دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
سهم زینب

دریای من! به ساحل چشمم کران بده

بر خاکِ تشنه‌کامِ عطش‌خیز، جان بده

 

یک عمر از نگاهِ تو نیرو گرفته‌ام

این بار هم تو خواهر خود را توان بده

دو ستاره دو امید

قد کشیده سروها مقابلت

می‌کنی نگاه سوی حاصلت

 

دو ستاره، دو امید، دو رشید

گوشواره‌های ماه کاملت

 

نگاهی تار

دو چشمم تا بر آن دلدار افتاد

نگاهم بر نگاهی تار افتاد

 

به من می‌گفت زینب در قفایش

سرت از نیزه‌ها صد بار افتاد

مشک

چه کس گیسوی خون افشانده بر مشک

هزاران تیر را بنشانده بر مشک

 

ببین زینب چه آوردی برایم

هنوزم رد خونش مانده بر مشک

آشیانم رفته بر باد

خدایا خانمانم رفته بر باد

که تنها آشیانم رفته بر باد

 

مرا موی سپید زینبم گفت

تمام دودمانم رفته به باد

تصرُّف

خدایا! این چه سودا، این چه حالی است

که دستانم در این هنگامه خالی است

 

چه دارم غیرِ مُشتی واژه تار

گرفتارم، گرفتارم، گرفتار

آقای همه

در کرببلا دور و بر زینب باش

یعنی همه جا پشت سر زینب باش

 

خواهی که کنم حلال تو شیرم را

آقای همه! تو نوکر زینب باش

مادر

سردار وجود بر تو همسر گوید

دامان تو را شهیدپرور گوید

 

ای امّ بنین بس است در اوصافت

این نکته که زینب به تو مادر گوید

دل آب آور

تقویم، روی صورتش چشم تری دارد

ماهِ محرم حس و حال دیگری دارد

 

سر وا نخواهد کرد این بغضِ گره خورده

در حنجرش حتما کلافِ بی سری دارد

لهجۀ بارانی‌

عطش خون از لب قرآنی‌ات خورد

که آب از لهجۀ بارانی‌ات خورد

 

دل زهرا و زینب را شکسته

همان سنگی که بر پیشانی‌ات خورد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×