دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ایران امام زاده سرای تبار اوست

آنجا که عاشقی است همیشه فضای ماست

در مرغزار دربه دری ردپای ماست

 

وقتی که نان سفرۀ ما از محبت است

صدها هزار حاتم طائی گدای ماست

 

دین و طریقت همه انبیا علی است

ای مدعی بدان تو که این ادعای ماست

ابر بهار

در پنجۀ داغ، قد کمانی شده است

نامی که به صبر، جاودانی شده است

 

چشمش که به آب می‌خورد، می‌بارد

چون ابر بهار ناگهانی شده است

گلوی برادر

ای داده ز دست، یاور خود را

وز دست نداده باور خود را

 

ای برده به ساحل یقین از موج

کشتیِّ به خون شناور خود را

گلاب حسرت!

مدینه! کاروانی سوی تو، با شیون آوردم

ره آوردم بود اشکی، که دامن دامن آوردم

 

مدینه! در به رویم وا مکن چون یک جهان ماتم

نیاورد ارمغان با خود کسی، تنها من آوردم

بند هجدهم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

مفتاح غزل‌های به بن‌بست رسیده!

این شعر، مرا باز به سمت تو کشیده

 

زینب چه دلی داشت که با آن لب عطشان

از کوفه به دنبال تو تا شام دویده

چشم انتظار آمدنت از شریعه‌اند

آماده باش! مقصد ما در سفر یکی است

سرهایمان جداست، ولی بال و پر یکی است

 

اینها برای کشتن ما صف کشیده‌اند

از هر کجای دشت بپرسی خبر یکی است

 

سرو قدا، همچو کمان می‌روی

شیرزن قافلۀ اهل بیت

عالمه‌ی عاقلۀ اهل بیت

 

خیز و بیاشوب شب شهر را

پر ز علی کن نفس دهر را

تمجید

هر شعر می‌گویم فقط یک مشت تمجید است

در صحت اشعار من بسیار تردید است

 

این بار می‌خواهم روایت واقعی باشد

در هالۀ ابهام، شاعر رو به تهدید است

 

یک بوسه

بر پشتِ من نشسته طرح سیاه خنجر

بی‌شک تحمل آن سخت است بی‌برادر

 

خورشید تاب ماندن در کربلا ندارد

چون کوفیان شکستند آیینه‌های باور

 

زخم انسان

ای بهار نینوا در فصل جوش

ای گل خون پیشۀ آتش‌فروش

 

گوییا خون بشارت بر تو ریخت

اشک زینب در اسارت بر تو ریخت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×