دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
چهار نشان از حسین

بگیر آینه را رو به چار خورشیدت که ناامید نماند تمام امّیدت

 

تو سیب شاخۀ ایمان مرتضی بودی که دست فاطمه از باغ آسمان چیدت

مرثیه‌ای که ناسروده‌ ماند

من دیده جز به سوی برادر نداشتم

آیینه جز حسین برابر نداشتم

 

وقتی صدای غربت «یاسین» بلند شد

در خاطرم به جز غمِ «کوثر» نداشتم

 

خواهری با عشق

پرده را از خیمه‌ام بالا نزن، بگذر برادر

شرمگینم چون ندارم تحفه‌ای دیگر برادر

 

این دو قربانی چه قابل؟ جان صد زینب فدایت

هر دو را بگذار بر خاک ره و بگذر، برادر

دو تا ذبیح مطهر

غریب و خسته‌ترینی و غرق یاهویی

به انتظارِ عزیزان پر از هیاهویی

 

به انتظار دو تا یل عصارۀ جانت

دو آسمانی حوْری سرشتِ دامانت

شمشیر غیرت

با آنکه رؤیای شهادت در سرم دارم

آیینه‌ای در دل ز صبر مادرم دارم

 

من عون هستم، عون ـ خواهرزاده‌ی نورم ـ

غم‌نامۀ خورشیدها را در برم دارم

به بام عرش

به بام عرش رسانده خدا کمال تو را

به روی فرش نداده به کس جلال تو را

 

تو زینتی پدری را که غایت مردی‌ست

نزاده مادر دنیا زنی مثال تو را

دریادلانِ لیلی‌وش

آتش شکُفته است ای زن! از خیمه‌ها بیا بیرون

گودال را تماشا کن؛ جوشیده برکه‌ای از خون

 

هفتاد و دو سرِ خُرسند، عطشان کنارِ گودالند

ـ دریا دلانِ لیلی‌وش، گِردِ جزیرۀ مجنون ـ

 

حجّی دوباره

دایی ببین تمام دلم پاره پاره است

این شرح ناتمام جنون ستاره است

 

این شرح ناله‌های غریبی و بی‌کسی

در خیمه‌های ساکت و پر استعاره است

بوی خدا

وزید رایحه عشق در کرانۀ تو

هزار قافیه صف بست با بهانۀ تو

 

چقدر سرخ و سفیدی ستارۀ مادر

چقدر رنگ خدا دارد آستانۀ تو

 

کوتاه سروده
میوۀ نورسیده

زینب که دل من و شما قربانش

آب و عطش و فرشته سرگردانش

 

شرمنده سوی حسین آمد اما

دو میوۀ نورسیده در دستانش

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×