دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نور عشق

لحظه لحظه عمر ما با عشق تدوین ‍‌می‌شود

تلخ کامی‌های ما با روضه شیرین ‍‌می‌شود

 

کفۀ اعمال ما از نورِ سجده خالی است

این سبک وزنی به نور اشک سنگین ‍‌می‌شود

 

لالۀ عباسی

به گوش تیر گفتا تیغ، بی سر کردنش با من

اگر چشمی‌به سوگش خشک شد، تَر کردنش با من

 

تو کارت را بکن با شعبه‌ها من هم حواسم هست

حسین اکبر اگر آورد، اصغر کردنش با من

وصل به دریا

همه سرمایۀ مجنون غم لیلا باشد

عاشق آن است که سر گشته و شیدا باشد

 

بعد از آنى که شده دلبر ما خیمه نشین

عاشق دلشده آوارۀ صحرا باشد

 

سفرۀ رنگین

مهرِ تو را هرکس ندارد دین ندارد

اصلا که گفته دشمنت نفرین ندارد

 

گیسوی پُرچینت مرا هم گیر انداخت

چینِ تو را مغرب زمین و چین ندارد

مهر حسین

بگذرید از گنهم، من خجل اربابم

هر چه باشد نمی‌از خاک و گل اربابم

 

بین ما گرچه زمین تا به سما فاصله است

نیستم دور، که من متصل اربابم

فیض گریه

ما که مرید میکده و مست باده‌ایم

عمرى است دل به حضرت معشوق داده‌ایم

 

قبل از سرشتن گِلِمان مفتخر شدیم

در کوى عشق نوکر این خانواده‌ایم

 

قطره‌های شور

هر کجا نام تو را بردیم کوه طور شد

آفت و شرّ و بلا فوراً از آنجا دور شد

 

جای لب‌های تو دیشب اشک هجران خوردم و

کام من شیرین با این قطره‌های شور شد

روضۀ اسب نجیب

یا داغدار روضۀ شیب الخضیبی‌ام

یا بی قرار غصۀ خد التریبی‌ام

 

در هر کجا به کار می‌آیم برای اشک

در وقت احتیاج مفاتیح جیبی‌ام

فطرت اویس

 

آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت

هر شاخه‌ای قنوت برای خدا گرفت

 

شعر علیل و واژۀ بی‌اشتهای آن

با اشک‌های شوق تشرف شفا گرفت

لایق پرواز

ای که گره ز کار دلم باز می‌کنی

جانم به لب رسیده چرا ناز می‌کنی

 

مثل همیشه تا که ز تو دور می‌شوم

با یک نگاه عاشقی آغاز می‌کنی

 

عاشق آن است که تطهیر کند دل با اشک

مست آن است که از باده سبو بردارد

چشم ‌امید ز هرکس به جز او بردارد

 

یار عیسى به نفسم زنده کند عالم را

گر لب از لب به دم قدسى هو بردارد

وضوى اشک

ما هم پیاله‌ایم به شرط سبوى اشک

هم ناله‌ایم لحظۀ هر گفتگوى اشک

 

نامى براى صورت عاشق نهاده‌اند

دولت سراى گریه میان دو کوى اشک

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×