دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
پدر و پسر

هر چه بالا ببرد هر چه سری را پسری

خم کند گاه به آنی کمری را پسری

 

دیده‌ای پشت در خانه به خود می‌بالی

روی تو باز کند چون که دری را پسری

نذر حضرت علی اکبر علیه‌السلام
طرح

خورشید شقیقه‌اش

خطبۀ شقیقه‌اش را

میان دشت عطش، خیمه‌های در آتش

برای گریه دلم یک اشاره می‌خواهد

نگاه، رخصت اشکی دوباره می‌خواهد

 

میان دشت عطش خیمه‌های در آتش

کسی که رفت دلی پر شراره می‌خواهد

شش‌ماهه شهید

شش‌ماهه، پرندۀ سپیدم اصغر

لب تشنه، شکوفۀ شهیدم اصغر

 

آن تیر سه شعبه را به جای آب، آه

با چشم خودم چگونه دیدم اصغر

کربلا را خواست تا در کربلا پنهان کند

سعی دارد کودکش را در عبا پنهان کند

باید او تن را جدا سر را جدا پنهان کند

 

گریۀ اصغر، صدای هلهله، با تیر خویش

حرمله باید صدا را در صدا پنهان کند

زبان حال امام باقر (ع) با حضرت رقیّه (س)

تو یکسره در چشم لشکر بودی و من نه

چون صاحب خلخال و زیور بودی و من نه

 

فهمیدم آن لحظه که نامحرم تو را می‌زد

از چند صورت مثل مادر بودی و من نه

حیدرتر از تو نیست

از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست

یعنی پس از علی، علی‌اکبرتر از تو نیست

 

منطق قبول داشت که با خُلق و خوی تو

شخصی میان خلق، پیمبرتر از تو نیست

زیادتر شده‌ای از سپاه ابن زیاد

 

ببین که دشمنت از هر نظر کم آورده

چطور ضربه زدی که سپر کم آورده؟

 

بلند بودی و با تیر بیشتر هر کس

هدف گرفته تو را بیشتر کم آورده

غنچۀ سوخته

می‌سوخت غنچه‌ای ز عطش در کنار آب

گردید باغبان بر گل شرمسار آب

آگه ز شیرخواره نبودی مگر فلک!

دادی به دست آب چرا اختیار آب؟

 

چگونه آب شود مایۀ وضوی رباب؟

چرا بریده بریده است گفت‌وگوی رباب

مگر که تیر سه شعبه است در گلوی رباب

 

دو قطره‌اش نرسیده به حنجر طفلش

چگونه آب شود مایۀ وضوی رباب؟

غنچۀ نشکفته

ای ناب‌ترین صحنۀ صحرای جنون

سرپنجۀ کوچکت قلم، رنگت خون

 

آغوش پدر پردۀ نقاشی شد

یک غنچۀ نشکفته و یک تیر زبون

باغ بنفشه

ز صحرای مصیبت کاروان ناله می‌آید

که یک باغ بنفشه بر مزار لاله می‌آید

 

ز جا خیز ای برادر حال خواهر را تماشا کن

سپرده دخترت را بر زن غساله، می‌آید

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×