- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۱۰/۰۲
- بازدید: ۳۰۲۰
- شماره مطلب: ۲۳۶۳
-
چاپ
آرزوی فرات
شاعر اگر که خرمن مضمون به دوش داشت
عالم هزار چشمه اگر عقل و هوش داشت
در فهم تو توان تفکر نداشت باز
در مدح تو زبان به تحیّر خموش داشت
چشمی گشودهایم اگر، موج اشک بود
آن چشمه بیش از شب دریا خروش داشت
آدم هم از عزای تو خون گریه کرده بود
این باده روز اوّل خود جرعهنوش داشت
روی بهشت را ز خجالت چه سرخ کرد
باغی که از طراوت تو سبزپوش داشت!
یکبار هم برای من از خود سخن بگو
از آن لبی که شطّ فرات آرزوش داشت!
-
صبح صادق
چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت
مدینهای که شب پیش صبح صادق داشت
میان حوزۀ علمیه اختلاف نبود
که بهر رحلتش استاد، میل سابق داشت
-
فطرت اویس
آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت
هر شاخهای قنوت برای خدا گرفت
شعر علیل و واژۀ بیاشتهای آن
با اشکهای شوق تشرف شفا گرفت
-
نالۀ آدم
یک شعله داغت از پر جبریل پا گرفت
آدم به ناله آمد و عالم عزا گرفت
الله روضه خواند وَ فَدَیناه جلوه کرد
این لقمه را خلیل ز دست شما گرفت
-
مسافر
یک شعله داغت از پر جبریل پا گرفت
آدم به ناله آمد و عالم عزا گرفت
الله روضه خواند وَ فَدَیناه جلوه کرد
این لقمه را خلیل ز دست شما گرفت
آرزوی فرات
شاعر اگر که خرمن مضمون به دوش داشت
عالم هزار چشمه اگر عقل و هوش داشت
در فهم تو توان تفکر نداشت باز
در مدح تو زبان به تحیّر خموش داشت
چشمی گشودهایم اگر، موج اشک بود
آن چشمه بیش از شب دریا خروش داشت
آدم هم از عزای تو خون گریه کرده بود
این باده روز اوّل خود جرعهنوش داشت
روی بهشت را ز خجالت چه سرخ کرد
باغی که از طراوت تو سبزپوش داشت!
یکبار هم برای من از خود سخن بگو
از آن لبی که شطّ فرات آرزوش داشت!