دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
هفت بند نی (بند دوم)

 

قلب تو گر چه تالی توفان آتش است

عهد تو عهد آب، نه پیمان آتش است

 

هرگز کسی نگفته که از خیر، شر رسید

لب‌های تشنۀ تو گلستان آتش است

 

هفت بند نی (بند اول)

از آسمان به جان تو وقتی خبر رسید

فریاد کرد کعبه که وقت سفر رسید

 

از خود سفر کنید که فصل یگانگی ست

اکنون بهار رفتن از آیینه سر رسید

 

وقت طواف کعبه غمی بر دلت نشست

برخاستی که وقت طوافی دگر رسید

دل شیدایی

بر سر کوی تو عمری به تماشا ماندیم در کویر دل سودا زده تنها ماندیم تا رخم سرخ نبینند رقیبان از شرم سر بازار تو پیوسته به حاشا ماندیم  

ساده‌ترین راه

اگر یتیم و فقیر و اسیر آمده‌ایم به آستانۀ نعم الامیر آمده‌ایم دوباره با سبد دست‌های خالی‌مان به شوق آن کرم دستگیر آمده‌ایم

خلقت دوباره

کربلا به خون خود تپیدن است جرعه جرعه مرگ را چشیدن است

کربلا صفا و مروه‌ای شگفت پا به پای تشنگی دویدن است روضه نیست کربلا که بشنوی کربـــلا سر بریده دیدن است

مرحمت مادرانه‌

ما نوکران دائم این آستانه‌ایم

با نوکری به درگهتان جاودانه‌ایم

 

ما با دعای مادرتان هیئتی شدیم

ممنون لطف و مرحمت مادرانه‌ایم

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ

راوی کرب و بلا دارد روایت می‌کند از جدایی سر و تن‌ها حکایت می‌کند

 

شد سکینه، معنی‌اش آرامش قلب حسین بشنو از دریا زمانی که شکایت می‌کند

گریه در کربلا

ملاک چیست؟ نبی؟یا ولی ست؟ یاهردو؟ اگرچه ما به خدا می‌رسیم با هردو

 

رئیس مذهب ما و رئیس مکتب ما رسیده‌اند به هم پس از ابتدا هردو

اَمانُ مِن النّار لِزوّارِ الحسین فی لَیلَهِ الْجمعه

یکدفعه عاشقم شد و کم کم مرا خرید زیبا و زشت، هرچه که بودم مرا خرید

 

مانند «جُون» قبل مُحَرَم شدم غلام مانند«عُون» بعد مُحَرَم مرا خرید

جمـال بـی نهایت

ای متجلـی از رخت، جلـوۀ حسن داوری

غیـر نبـی بـه انبیـا داده خـدات برتـری

 

هم به زمین امامت و هم به سمات، سروری

خلقت و طینتت همه، فاطمی است و حیدری

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×