دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ببار ای دیده

ببار ای دیده از داغ علیِ مرتضا امشب

که خون گرید ز داغ او تمام دیده‌ها امشب

 

به تیغ ابن ملجم شد روان خون سر مولا

که از این داغ می‌نالد همه ارض و سما امشب

 

غلام درگهت عالیجناب خواهد شد

شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد

برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد

 

مکش زخیمه دل‌ها عمود مِهرت را

که آسمان به سر ما خراب خواهد شد

 

شب قدر

کو شب قدر که قرآن به سر از تنگ دلی

هی بگویم بعَلیّ بعلیٍّ بعلی

 

مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است

اُدخلو‌ها بسلامٍ ابدیٍ ازلی

 

ماه طلعت؟

نوای غم به گوش چرخ پیر است

و یا بانگ جگرسوز بشیر است

 

که می‌گوید ایا اهل مدینه

خبر آورده‌ام با سوز سینه

 

زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب

زهر افتاده به جان جگرم، مهدی جان

لرزه انداخت ز پا تا به سرم، مهدی جان

 

به لب خشک پدر آب گوارا برسان

که من از سوز عطش شعله‌ورم، مهدی جان

 

خورشید روی نیزه

باز کن چشم از خون ترت را  

با نگاهی بخوان، خواهرت را

با نگاه نوازشگر خود  

باز دریاب، دور و برات را

 

پرندگان غزلمرده

 

چهل شبانه، گذر کرد بر زمین، بی تو  

چهل شبانۀ بی عشق، بی یقین، بی تو

پس از تو، پیرهن سوگوار تا به ابد  

چه بغض‌ها که ندارد در آستین، بی تو

 

هفت بند نی (بند هفتم)

 

در انتظار خویش به پای تو سوختیم

در جستجوی خود به هوای تو سوختیم

 

"زین آتش نهفته که در سینه‌های ماست"

ای جان عاشقان به فدای تو، سوختیم

 

هفت بند نی (بند پنجم)

 

پاشید تا خدا به زمین دانه‌های سرخ

رویید از نگاه تو پروانه‌های سرخ

 

نام تو از تصوّر اسطوره‌ها گذشت

آن سو تر از توهمُّ افسانه‌های سرخ

 

هفت بند نی (بند سوم)

روحی که سبز رفته از این خاک، ماندنی ست

جانی که سرخ مانده در این تن، فشاندنی ست

 

ای مهربان که جان تو از نور مطلق است

در قلب خاک شب زده، مهر تو ماندنی ست

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×