- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۰۷
- بازدید: ۲۰۴۴
- شماره مطلب: ۳۰۴۹
-
چاپ
گلاب حسرت!
مدینه! کاروانی سوی تو، با شیون آوردم
ره آوردم بود اشکی، که دامن دامن آوردم
مدینه! در به رویم وا مکن چون یک جهان ماتم
نیاورد ارمغان با خود کسی، تنها من آوردم
مدینه! یک گلستان، گل اگر در کربلا بردم
ولی اکنون، گلاب حسرت از آن گلشن آوردم
اگر موی سیاهم، شد سپید از غم، ولی شادم
که مظلومیّت خود را، گواهی روشن آوردم
اسیرم کرد اگر دشمن، به جان دوست خرسندم
به پایان خدمت خود را، به وجه احسن آوردم
مدینه! یوسف آل علی را بردم و اکنون
اگر او را نیاوردم، از او پیراهن آوردم
مدینه! از بنیهاشم نگردد با خبر یک تن
که من از کوفه پیغامِ سرِ دور از تن آوردم
مدینه! اگر به سویت زنده برگشتم، مکن منعم
که من این نیمهجان را هم، به صد جان کندن آوردم
مدینه! این اسیریها نشد سدِّ رهم، بنگر
چهها با خطبههای خود به روز دشمن آوردم
-
محرم و صفر عشق
با یا حسین عشق من آغاز میشود
با اربعین شکوفۀ گل باز میشود
با یا حسین میرسد از راه، عطر یاسبا اربعین بهار گل آغاز میشود
-
مرثیهای که نا سروده ماند
من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم
آیینه جز حسین، برابر نداشتم
وقتی صدای غربت یاسین بلند شددر خاطرم، به جز غم کوثر نداشتم
-
دختر شقایق
چون او کسی به راه وفا، یاوری نکرد
خون جگر نخورد و پیام آوری نکرد
زینب که مثل او کسی از داغدیدگانبا اشک چشم خویش، گهرپروری نکرد
-
سوغات
تا باد گره گشای زلف چمن است
بر سینۀ لاله، داغ گلهای من است
هجده یوسف اگر چه از دستم رفتسوغات من از سفر، همین پیرهن است
گلاب حسرت!
مدینه! کاروانی سوی تو، با شیون آوردم
ره آوردم بود اشکی، که دامن دامن آوردم
مدینه! در به رویم وا مکن چون یک جهان ماتم
نیاورد ارمغان با خود کسی، تنها من آوردم
مدینه! یک گلستان، گل اگر در کربلا بردم
ولی اکنون، گلاب حسرت از آن گلشن آوردم
اگر موی سیاهم، شد سپید از غم، ولی شادم
که مظلومیّت خود را، گواهی روشن آوردم
اسیرم کرد اگر دشمن، به جان دوست خرسندم
به پایان خدمت خود را، به وجه احسن آوردم
مدینه! یوسف آل علی را بردم و اکنون
اگر او را نیاوردم، از او پیراهن آوردم
مدینه! از بنیهاشم نگردد با خبر یک تن
که من از کوفه پیغامِ سرِ دور از تن آوردم
مدینه! اگر به سویت زنده برگشتم، مکن منعم
که من این نیمهجان را هم، به صد جان کندن آوردم
مدینه! این اسیریها نشد سدِّ رهم، بنگر
چهها با خطبههای خود به روز دشمن آوردم