- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۰۵
- بازدید: ۷۳۵
- شماره مطلب: ۲۲۲۴
-
چاپ
یک بوسه
بر پشتِ من نشسته طرح سیاه خنجر
بیشک تحمل آن سخت است بیبرادر
خورشید تاب ماندن در کربلا ندارد
چون کوفیان شکستند آیینههای باور
زخمیترین نگاهم در این غروب دلتنگ
بر دوش میکشاند نعش علیاکبر
جا مانده روی دستم یک بوسه از ابالفضل
بر روی دست مولا زخم علیاصغر
هفتاد و دو کبوتر همراه نور رفتند
من ماندهام کنار یک دست، یاس پرپر
اینک من آن زنم که در اوج بردباری
میروید از گلویش گلهای تیز خنجر
یک بوسه
بر پشتِ من نشسته طرح سیاه خنجر
بیشک تحمل آن سخت است بیبرادر
خورشید تاب ماندن در کربلا ندارد
چون کوفیان شکستند آیینههای باور
زخمیترین نگاهم در این غروب دلتنگ
بر دوش میکشاند نعش علیاکبر
جا مانده روی دستم یک بوسه از ابالفضل
بر روی دست مولا زخم علیاصغر
هفتاد و دو کبوتر همراه نور رفتند
من ماندهام کنار یک دست، یاس پرپر
اینک من آن زنم که در اوج بردباری
میروید از گلویش گلهای تیز خنجر