دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
پس حسینم کو؟

نغمه‌ای در مدینه پیچیده

که بشارت بشیر آمده است

 

کاروانی که رفته برگشته

پیشوازش سفیر آمده است

تصرُّف

خدایا! این چه سودا، این چه حالی است

که دستانم در این هنگامه خالی است

 

چه دارم غیرِ مُشتی واژه تار

گرفتارم، گرفتارم، گرفتار

زبان لال

فتوحِ روح و رستاخیز جان شد

بیا ای دوست! فصلِ ارغوان شد

 

سفر کن، نوبتِ ذبح عظیم است

بنوشان جرعه‌ها، ساقی کریم است

چاووش‌خوانی

شگفت است این صدا لبیک ... لبیک!

که می‌خواند خدا؛ لبیک ... لبیک!

 

سفر که عاشقا! این حجّ خون است

سرانجامش اِلَیْهِ راجِعُون است

تعجّب

چشمش به سحر بود، تعجب دارد؟

دنبال قمر بود تعجب، دارد؟

 

عباس اگر نیست تعجب نکنید

عباس اگر بود تعجب دارد

 

چهار صورت قبر

کی مدینه ز یاد خواهد برد

صحن چشمان گریه پوشت را

صبح تا شب کنار خاک بقیع

ناله و شیون و خروشت را

 

چشم‌های مدینه

چشم‌های مدینه منتظر است

تا ببیند مسافرانش را

همه چشم انتظار خورشیدند

تا ببوسند آستانش را

بیت‌الاحزان

صد شکن از غم نشیند بر جبین

گر بگویم شرحی از امّ‌البنین

 

ای ز داغت داغدار افلاکیان

همنوا با نالۀ تو خاکیان

 

چشم گریان

چو لاله داغدار و دل غمین است

زبان حال آن مادر چنین است

 

مرا امّ‌البنین دیگر ندانید

به این نامم دگر هرگز نخوانید

 

داغ روی داغ

ای مدینه! سوز دیگر ساز کن

در به روی داغداران باز کن

 

ای زمینت جنت الاعلای من

دامنت کنعان یوسف‌های من

سیمرغ روز واقعه

از حجّ خانه‌­ای که به‌جز بام و در نبود

تا حجّ عشق، یک شریان بیشتر نبود

 

وقتی که آسمان تف هل من معین گرفت

انگار در زمین خدا یک نفر نبود

مهریۀ زهرا

بریزی از عطش آتش به جانش

ولی مهریۀ زهرا بخوانش

 

که دست آب را از پشت بستی

ندادی روی خوش هرگز نشانش

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×