دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ذکر حماسه

دل را به شب خستۀ این قافله بسیار

گرگان همه جمعند، فقط بگذر و بشمار

 

هفتاد و دو آئینه که در سجده شکستند

هر تکه‌شان ذکر خدا گفت به تکرار

خاکستر خیام

زینب گریست نام به آتش کشیده را

فریاد زد پیام به آتش کشیده را

 

با چشم‌های غمزدۀ خود نظاره کرد

گلزخم‌های کام به آتش کشیده را

تشنه

به یادش خاک صحرا تشنه باشد

که تا فرزند زهرا تشنه باشد

 

چگونه‌ ای همیشه رود جاری

دلت آمد که سقّا تشنه باشد؟

دعوت شگفت

رنجی عظیم جان‌ و دلش را ملول کرد

حسی شبیه وحی، درونش حلول کرد

 

در نیمه‌راه طوف حرم دعوتی شنید

برخاست رنج راه و سفر را قبول کرد

فاطمۀ دومین

با نور استجابت و ایمان عجین شدی

وقتی که با ولی خدا همنشین شدی

 

عطر بهشت در نفست موج می‌زند

حالا دگر تو بانوی خلد برین شدی

دیر نکنی...

حالا که می‌رى ىه وقت دیر نکنى

جلوى خیمه من و پیر نکنى

من به تو تکیه زدم... با رفتنت

کوه من، من و زمینگیر نکنى

برای حضرت عباس(ع)
خواب دیدم که پر درآوردم

یک شب جمعه جایتان خالی

خواب دیدم که پر درآوردم

دست در دست آسمان رفتم

کف العباس سر درآوردم

خبر

خبر رسید که بر بام دوم دو هوا

به کوچه کوچۀ کوفه نفاق شد پیدا

 

خبر رسید که مسلم غریب و تنها شد

شکست کوفه دوباره وفا و پیمان‌ها

 

دلواپس

دیشب به یاد روی تو هر لحظه سوختم

بر چشم‌های خیره سران دیده دوختم

هر کس به قیمت دو سه نان دین خود فروخت

من در ازای عشق تو، جان را فروختم

طبل شروع غائله

این خلق نابکار به ما پشت پا زدند

در ابتدای راه، حقیرانه جا زدند

 

ما را به چند کیسۀ درهم فروختند

مولا میا به کوفه، که قید تو را زدند

 

آبروی عشق

خسته و تنها میان آتش و شمشیر و بند

کوچه‌های کوفه بار غربتم را می‌کشند

 

هر چه می‌گردد دلم راهی به سوی عشق نیست

راه‌های اصلی کوفه به سمت غربتند

دوباره ماه حسین ...

دوباره بوی محرم؛ دوباره بوی خدا

دوباره روضۀ ارباب، روضۀ سقا

 

دوباره هیئت و زنجیر و سینه و لطمه

دوباره بیرق سرخ حسین و بزم عزا

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×