دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
اى سرزمین کربلا در انتظارت

یک شب که عشقت باز از دل در گذر شد

نام تو را بردم پیاپى تا سحر شد

 

تا صبحدم آن شب به یادت گریه کردم

هر قطره اشکم در پى تو در سفر شد

بینِ خود چند اَرمنی داریم

تا نفس هست تا سلامی هست

بالِ پرواز هست بامی هست

 

مَحرم است آن کسی که عاشق شد

تا که لیلا بُود پیامی هست

ببین که همچو ابوالفضل یک قمر آمد

صدا صدای اذان است دل به دریا زن

هوا هوای جنان است دل به دریا زن

 

نسیم حق چه وزان است دل به دریا زن

زمان شستن جان است دل به دریا زن

 

بزن دلت تو به دریا که شاه جان آمد

امیر عشق و وفا، صاحب الزمان آمد

از کربلای تشنۀ دل‌ها عبور کن

تا دست کردگار تو را بی نشان نوشت

گفتم مگر که می‌شود از آسمان نوشت؟

حالا دگر که می‌شود و می‌توان نوشت

باید تو را همیشه امام زمان نوشت

در قامتت رشادت عباس دیدنی ست

ای آفتاب عشق و عدالت شتاب کن

باز آ قنوت باغچه را مستجاب کن

              

این خاک تشنه بی‌تو به باران نمی‌رسد

باغ خزان زده به بهاران نمی‌رسد

 

خورشیدی و زمین و زمان در مدار توست

مولای من بیا که جهان بی‌قرار توست

 

بیا تا غصه‌ها پایان پذیرد

بیا تا قلب خسته جان بگیرد

بیا تا غصه‌ها پایان پذیرد

بیاور با خودت مشک عمو را

بیا تا کودکی عطشان نمیرد

مدح حضرت رقیه (س)
نکند حضرت زهرا به جهان برگشته

داشت آن روز زمین قصه‌ای از سر می‌خواند

قصۀ دیگری از یاس معطر می‌خواند

رخ مولود چنان با رخ مادر می‌خواند

که پدر زیر لبی سورۀ کوثر می‌خواند

 

شعر جدید سید مجتبی ربیع نتاج در مدح حضرت علی اکبر (ع)
در قلب بابایت حرم داری

ای کاش آنجا زیر پاهایت

مثل مدینه در تلاطم بود

آنجا که شد شش گوشه جا دارد

یک گنبد خضرای دوم بود

به مناسبت ولادت امام زمان (عج)
خرابه بود و سحر بود و دختر بابا

همیشه رهسپرم سوی جادۀ خورشید

منم مسافر پای پیادۀ خورشید

 

چه فرق می‌کند از پشت ابر هم باشد

به طالبش برسد استفادۀ خورشید

به مناسبت ولادت امام زمان (عج)
در دست توست پرچم سقای کربلا

مثل شروع یک جَرَیان در مسیر رود

 افتاد راه آخرمان در مسیر رود

 

دارد خبر ز آمدنی می‌دهد نسیم

 لب بسته باش و باز بمان در مسیر رود

به مناسبت ولادت امام زمان (عج)
یک نور شد حسین و، یک نور مجتبی شد

پیش از شروع خلقت، قبل از وجود آدم

 وقتی نبود حوا، وقتی نبود آدم

 

تاریک بود و خاموش، حق مانده بود با حق

 در هیچ محض، تنها، در آن سکوت مطلق

مرتضی، زهرا، حسن، خون خدا، پیغمبری

باز هم روح الامین دارد غزل می‌آورد

صنعت ایهام و تشبیه و بدل می‌آورد

 

تا شود ابیات شعر من کمی دلچسب‌تر

واژه واژه بر لبم جام عسل می‌آورد

 

شعر شیرین مرا شور عجیبی داده است

واژۀ نابی که در چندین محل می‌آورد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×