مشخصات شعر

از کربلای تشنۀ دل‌ها عبور کن

تا دست کردگار تو را بی نشان نوشت

گفتم مگر که می‌شود از آسمان نوشت؟

حالا دگر که می‌شود و می‌توان نوشت

باید تو را همیشه امام زمان نوشت

 

هم کنیۀ عموی رشیدت به ابجدی

گویی که غرق نام و نشان محمدی

 

هر روز و شب سلام تو زهرای اطهر است

بعد از سلام کلام تو زهرای اطهر است

آمادۀ قیام تو زهرای اطهر است

پر واضح است امام تو زهرای اطهر است

 

او منتظر نشسته که از تو خبر رسد

آن غایبی که هست دمی در نظر رسد

 

در صبح جمعه‌ای که نوشتند می‌رسی

با آن لب شکر شکن قند می‌رسی

کنج حیاطِ بیت خداوند می‌رسی

می‌بینمت که با گل لبخند می‌رسی

 

دستی به زلف یاری و دستی به ذوالفقار

چون خیبر و علی و دم تیغ آبدار

 

امشب برای ما ز امام حسن بگو

کمتر شنیده‌ایم، تو نام حسن بگو

از قدرت نفوذ کلام حسن بگو

از فتح کربلای قیام حسن بگو

 

آماده‌ایم با تو که جشنی به پا کنیم

صحنی برای حضرت قاسم بنا کنیم

 

اشکی به رنگ سرخ ز چشمش چکیده است

گنبد به غیر سرخ به چشمش ندیده است

گوش فلک صدای کسی را شنیده است

وقت عوض نمودن پرچم رسیده است

 

آقا بیا به خاطر باران ظهور کن

از کربلای تشنۀ دل‌ها عبور کن

 

مست زلال بادۀ میقات او شدم

سرخوش به گوشه چشم و علامات او شدم

وارد به خیمه‌گاه ملاقات او شدم

زانو زدم و گرم مناجات او شدم

 

دیدم صحیفه را که به اشکش روان بود

باران خاطرات علی بر زبان بود

 

سر منشاء تمام علوم خدا تویی

 اول تویی و آخر این کبریا تویی

اوصاف ناشمرده و بی انتها تویی

منظور حق ز آیۀ قالوا بلی تویی

 

از نسل باقری و خدا داده عزتت

علم و وقار و عصمت و ایثار و شوکتت

 

سنگم که زیر بار بلا کم تحمل است

عمرم شبیه بوسه‌ای از صورت گل است

فرشم به زیر پای شما از گلایل است

ذکر و دعای حضرت صادق توسل است

 

او انتظار روی شما را کشیده است

شب را به یاد روی شما آرمیده است

 

زندان اگر بلاست بلا را خریده‌ام

زیباتر از جمال تو دلبر ندیده‌ام

هر شب تو را کنار رخ مه کشیده‌ام

من مزۀ ندیدن رویت چشیده‌ام

 

با شور و اشتیاق بیا و نظاره کن

درد فراق و دوری ما را تو چاره کن

 

تو عابدی و عبدی و معبود و معبدی

یعنی شهید و شاهد و مشهود و مشهدی

از زائران عالم آل محمدی

ما بین طوس و کرببلا رفت و آمدی

 

سائل شدن به خاطر منت کشیدن است

آهو شدن بهانۀ اکرام دیدن است

 

دارد گواه می‌دهد این دل زیادی‌ام

هر چند عاشق تو و حیدر نژادی‌ام

باب المرادی‌ام من و باب المرادی‌ام

من زنده از بلاد شمایم جوادی‌ام

 

یا ایها العزیز تصدق به جود خود

ما را ببر به صحن دو چشم وجود خود

 

نذر نگاه دلبرتان جامعه به دست

راهی شدم به سمت حرم یک رواق و بست

یک گوشه‌ای نشستم و ایوان دل شکست

گفتم که السلام و دلم مست مست مست

 

با هر فراز جامعه جانم به در رود

نوکر به پای نوکری‌اش جان و سر دهد

این جا مجال دلبری از دلبری کم است

چون اشک گل به صبح همه چشم‌ها نم است

 

این خانواده هر دمشان عیسوی دم است

خشمش هزار زلزله دارد یکی بم است

در کنج صحن سامره سردابی‌ام کنید

نوکر مرا صدا زده اربابی‌ام کنید

 

یا ایها العزیز بیا وقت دیدن است

دیگر زمان زمانۀ منت کشیدن است

دیگر زمان حرکت و سویت دویدن است

وقت سرودن از تو و جامه دریدن است

 

ای آخرین بهار چرا دیر کرده‌ای؟

معنای انتظار چرا دیر کرده‌ای؟

از کربلای تشنۀ دل‌ها عبور کن

تا دست کردگار تو را بی نشان نوشت

گفتم مگر که می‌شود از آسمان نوشت؟

حالا دگر که می‌شود و می‌توان نوشت

باید تو را همیشه امام زمان نوشت

 

هم کنیۀ عموی رشیدت به ابجدی

گویی که غرق نام و نشان محمدی

 

هر روز و شب سلام تو زهرای اطهر است

بعد از سلام کلام تو زهرای اطهر است

آمادۀ قیام تو زهرای اطهر است

پر واضح است امام تو زهرای اطهر است

 

او منتظر نشسته که از تو خبر رسد

آن غایبی که هست دمی در نظر رسد

 

در صبح جمعه‌ای که نوشتند می‌رسی

با آن لب شکر شکن قند می‌رسی

کنج حیاطِ بیت خداوند می‌رسی

می‌بینمت که با گل لبخند می‌رسی

 

دستی به زلف یاری و دستی به ذوالفقار

چون خیبر و علی و دم تیغ آبدار

 

امشب برای ما ز امام حسن بگو

کمتر شنیده‌ایم، تو نام حسن بگو

از قدرت نفوذ کلام حسن بگو

از فتح کربلای قیام حسن بگو

 

آماده‌ایم با تو که جشنی به پا کنیم

صحنی برای حضرت قاسم بنا کنیم

 

اشکی به رنگ سرخ ز چشمش چکیده است

گنبد به غیر سرخ به چشمش ندیده است

گوش فلک صدای کسی را شنیده است

وقت عوض نمودن پرچم رسیده است

 

آقا بیا به خاطر باران ظهور کن

از کربلای تشنۀ دل‌ها عبور کن

 

مست زلال بادۀ میقات او شدم

سرخوش به گوشه چشم و علامات او شدم

وارد به خیمه‌گاه ملاقات او شدم

زانو زدم و گرم مناجات او شدم

 

دیدم صحیفه را که به اشکش روان بود

باران خاطرات علی بر زبان بود

 

سر منشاء تمام علوم خدا تویی

 اول تویی و آخر این کبریا تویی

اوصاف ناشمرده و بی انتها تویی

منظور حق ز آیۀ قالوا بلی تویی

 

از نسل باقری و خدا داده عزتت

علم و وقار و عصمت و ایثار و شوکتت

 

سنگم که زیر بار بلا کم تحمل است

عمرم شبیه بوسه‌ای از صورت گل است

فرشم به زیر پای شما از گلایل است

ذکر و دعای حضرت صادق توسل است

 

او انتظار روی شما را کشیده است

شب را به یاد روی شما آرمیده است

 

زندان اگر بلاست بلا را خریده‌ام

زیباتر از جمال تو دلبر ندیده‌ام

هر شب تو را کنار رخ مه کشیده‌ام

من مزۀ ندیدن رویت چشیده‌ام

 

با شور و اشتیاق بیا و نظاره کن

درد فراق و دوری ما را تو چاره کن

 

تو عابدی و عبدی و معبود و معبدی

یعنی شهید و شاهد و مشهود و مشهدی

از زائران عالم آل محمدی

ما بین طوس و کرببلا رفت و آمدی

 

سائل شدن به خاطر منت کشیدن است

آهو شدن بهانۀ اکرام دیدن است

 

دارد گواه می‌دهد این دل زیادی‌ام

هر چند عاشق تو و حیدر نژادی‌ام

باب المرادی‌ام من و باب المرادی‌ام

من زنده از بلاد شمایم جوادی‌ام

 

یا ایها العزیز تصدق به جود خود

ما را ببر به صحن دو چشم وجود خود

 

نذر نگاه دلبرتان جامعه به دست

راهی شدم به سمت حرم یک رواق و بست

یک گوشه‌ای نشستم و ایوان دل شکست

گفتم که السلام و دلم مست مست مست

 

با هر فراز جامعه جانم به در رود

نوکر به پای نوکری‌اش جان و سر دهد

این جا مجال دلبری از دلبری کم است

چون اشک گل به صبح همه چشم‌ها نم است

 

این خانواده هر دمشان عیسوی دم است

خشمش هزار زلزله دارد یکی بم است

در کنج صحن سامره سردابی‌ام کنید

نوکر مرا صدا زده اربابی‌ام کنید

 

یا ایها العزیز بیا وقت دیدن است

دیگر زمان زمانۀ منت کشیدن است

دیگر زمان حرکت و سویت دویدن است

وقت سرودن از تو و جامه دریدن است

 

ای آخرین بهار چرا دیر کرده‌ای؟

معنای انتظار چرا دیر کرده‌ای؟

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×