دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
به فدای پر قنداق علی اصغر تو

هر بلایی سرم آمد به فدای سر تو

به فدای پر قنداق علی اصغر تو

 

حاضرم بر سر بازار به خیرات روم

ننشیند پر خاکی به سر خواهر تو

 

قحطی پروانه

با اینکه روزی داشتی کاشانه در این شهر

اینجا نیا، دیگر نداری خانه در این شهر

 

یادم می‌آید تا کجاها کیسه‌ای نان را

می‌برد آن شب‌ها علی بر شانه در این شهر

علی نشناس‌های کوفه

اول شب بود، اما ترس فردا داشتند

دست و پا گم کرده بودند و تماشا داشتند

 

اقتدای این جماعت بر امامی‌دیگر است

طول دادم سجده چون، قصد فرادا داشتند

بهشت

از محرم، حرمی‌ دور و بر ماه کشید

از دو چشم من و تو تا حرمش راه کشید

 

در کویر من و تو روضه گرفت و آنگاه

آب شیرین حیات از دل این چاه کشید

کبریت احمر

در محرم هر که صاحب منبر است

در قیامت عرش را تاج سر است

 

غافل از کبریت احمر گر شود

شعلۀ سر دونهال بی بر است

سیل اشک

حس می‌کنی زمین و زمان گریه می‌کنند

وقتی که جمع سینه زنان گریه می‌کنند

 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟

در ماتم تو پیر و جوان گریه می‌کنند

 

نان روضه

نان گرم روضه را از شور می‌گیریم ما

از تنور سرد دوزخ، نور می‌گیریم ما

 

سردر هر بیت، پرچم می‌زنیم از اشک خویش

آخر شیرین زبانی، شور می‌گیریم ما

 

بهار محرم

محرم آمده شکر خدا کنیم همه

به گریه محشر کبرى به پا کنیم همه

 

به شکر اینکه رسیدیم به عزاى حسین

ز سینه عقدۀ یک ساله وا کنیم همه

صدای پای محرم

دوباره می‌رسد از ره، صدای پای محرم

سلام ماه حسین جان و گریه‌های محرم

 

چه نفس‌های شریفی که می‌شوند در این ماه

شبیه کعبه سیه پوش ماجرای محرم

کبوتر

روضه شروع شد، همه پر در بیاورید

از این بهشت میوۀ نوبر بیاورید

 

حالا که حوض کوثر ما گریه بر شماست

یک کاسه اشک ناب، از آن ور بیاورید

فراق کرب و بلا

یا در فراق کرب و بلا می‌کشی مرا

یا با غم امام رضا می‌کشی مرا

 

بالای سر اگر نکشی‌ام بدون شک

پایین پای خود به خدا می‌کشی مرا

شیرازۀ خون

عاشق غمزده را یاد تو جانان کافیست

سینۀ سوخته را نالۀ سوزان کافیست

 

بهر راضى شدن مادر زارت زهرا

لحظه‌اى زمزمۀ ذکر حسین جان کافیست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×