دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
رسم مهمانی

روز ما در شامتان جز شام ظلمانی نبود

ای زنان شهر شام،‌ این رسم مهمانی نبود

 

سنگ باران مسلمان آنهم از بالای بام

 این ستم بالله روا در حق نصرانی نبود

 

چه می‌کنی؟

اَصلا رقیه نه، به خدا دختر خودت

یک شب میان کوچه بماند چه می‌کنی؟

 

در بین ازدحام و شلوغی بترسد و

یک تن به او کمک نرساند، چه می‌کنی؟

نفس نمانده...

نفس نمانده که از تو بپرسم از سر و رویت

لبی نمانده برایت بپرسی از سر و رویم

 

بیا بگو که چرا خون نشسته بر سر مویت

بگو که با تو بگویم ز ‌آتش سر مویم

نزدیک‌‌ترین راه

بیت الغزل هر غزل ناب، رقیه ست

خورشید علی اصغر و مهتاب، رقیه ست

 

نزدیک‌‌ترین راه به الله حسین است

نزدیک‌‌ترین راه به ارباب، رقیه ست

 

حکایت لیلایی

پنهان کنم چگونه هویدایی تو را؟

یا بین سینه شرح دل آرایی تو را؟

 

ظرف مرا شکستی و حالا نشسته‌ام

تا رو کنم حکایت لیلایی تو را

این دختر نحیف، همان نازدانه است

مثل قدیم با دل من، سر نمی‌کنی

جانم به لب رسید، تو لب تر نمی‌کنی

 

حرفی بزن، جواب تو والله سنگ نیست

از چه هوای سورۀ کوثر نمی‌کنی؟

کشتۀ اشک، چه داریم برایت بدهیم؟

ای غبار حرمت تاج سر نوکرها

نوکری‌ات شده تنها هنر نوکرها

 

 با بی انت و امی ‌یا اباعبدالله

به فدایت همه مادر پدر نوکرها

راه عشق

راه عشق است ‌این و راه ساده نیست

برنخیزد هرکسی آماده نیست

 

جاده‌ای گلگون‌‌تر از دل‌های پاک

مرکبی جز عشق در ‌این جاده نیست

تکاپوی بهشت

من می‌روم اما به تکاپوی بهشت

با جان و دلی معطر از بوی بهشت

 

هم کرب و بلا بهشت و هم شهر نجف

یعنی ز بهشت می‌روم سوی بهشت

 

بهشت عشق

دل تشنه لب چشمۀ جوشان ولاست

جان در طلب روضۀ رضوان خداست

 

یک سمت بهشت نور شد شهر نجف

یک سمت بهشت عشق هم کرب و بلاست

 

مروۀ عشق

از مروۀ عشق در صفا خواهم رفت

لب تشنه پی آب بقا خواهم رفت

 

با اذن علی که اولین خورشید است

از شهر نجف به کربلا خواهم رفت

 

دلم به رحمت اولاد فاطمه گرم است

نگاه کن چقدر روضه‌ها اثر دارند

برای قافلۀ شب زده، سحر دارند

 

خوشا به حال کسانی که در هوای حسین

همیشه و همه جا دیدگان تر دارند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×