بُعد منزل نبود در سفر روحانی/ زیارت از راه دور
سجاد خاکی صدیق
او خوب میداند مسیری را که شاید رفت و برگشتش نزدیک به یک سال به طول بینجامد، نمیشود هر روز رفت و برگشت و باید حکمت کلام را دریابد و نکتهی کلام را جای دیگری جست وجو کند.
او خوب میداند مسیری را که شاید رفت و برگشتش نزدیک به یک سال به طول بینجامد، نمیشود هر روز رفت و برگشت و باید حکمت کلام را دریابد و نکتهی کلام را جای دیگری جست وجو کند.
سلام بر تو که چون امام زمانت بر تو مینگریست غم از دلش رخت بر میبست و امید بر او سایه میافکند.
باز هم امام زمانی تنهاست. باز هم پسری از پسران زهرا (س) یاری میطلبد.
حسین (ع) که عمویت باشد؛
دیگر مهم نیست نوجوان باشی یا جنگاوری تنومند. فرقی نمیکند زرهی اندازه تو پیدا بشود یا نه. چه تفاوتی میکند سیاهه سپاه مقابلت، صد باشد یا صدهزار؟!
برای این که شبیه پدر باشد لازم نبود زیر دست او پروش یافته باشد. خون، همه چیز را منتقل کرده بود... آری خون کریم اهل بیت (ع) در رگ و پِی اش جاری بود و دعای پدر بدرقه راهش...
من اگر روضه خوان بودم مقدمه روضهام، روضه حُر بود! روضه را از جایی شروع میکردم که مات و مبهوت مانده بود که در جواب امام (ع) چه بگوید؟! چگونه میتوانست او هم به امام (ع) بگوید:
«مادر تو هم به عزایت بنشیند!»
حتی در تصورش هم نمیگنجید که سیده نساء العالمین (س) را در رختِ عزای فرزندش ببیند!
دهخدا دربارهاش این گونه مینویسد: «سنگ افسانهای که غمهای خویش بر آن شمردندی...»
مینشستند و یکی یکی سرِ زخمِ غم هایشان را برایش باز میکردند و نشانش میدادند؛ اما این تمام ماجرا نبود.
معین در فرهنگ فارسیاش توضیح میدهد «...و غمخوار آنان بود...» زخمِ های باز شده را، یکی یکی میدید، میشنید و برایشان مرهم بود!
صدای زنگ اشتران در دل صحرا پیچیده است. چه آرام و صبور قافله نور به سرزمین نور میرود.
شاید ندانیم قبرتان کجاست!
شاید ساختن حرم برایتان از دست فرزندانتان بر نیاید؛
اما بنامتان، صحن که میتوانیم بسازیم!
صحنی بسازیم، تا به یادتان باشیم
و چه جایی بهتر از نجف...
...علی الدنیا بعدک العفی...
ستارگان آسمان عشق حسین (ع)، همگی غروب کرده بودند و حال نوبت به ماه و خورشیدها رسیده بود که آسمان را سرخ کنند.
بهشت در خیمهای کوچک به دست سید الشهدا (ع) برای برترینهای شهدا نمایان شده بود. همه مبهوت جایگاههای خویش در فردوس اعلی؛ اما ... اما کسی به تمام باغها و کاخها بی اعتنا بود و تنها به برادرش (ع) خیره شده بود.
پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.
×