دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ماه خنده رو

حتی نرنجاند از خودش یک مشت ترسو را بخشید از روی سخاوت دست و بازو را

 

تا خاطراتی را نهان سازد، بر آن می‌گشت پنهان بسازد از برادر زخم پهلو را

 

خدا به ماه رسانده ست دست دریا را

 

چنان که وقت عطش جرعه‌ای گوارا را

طلب کنید فقط ساقی العطاشا را

 

هنوز جای علامت به شانۀ پدر است سپرده زیر علم دست صاحبش ما را

 

یاس یا سیب؟

واشگفتا، شگفتا اباالفضل مرکز ثقل دنیا اباالفضل

مانده چون کوه در مرز عالم مرد بی دست، تنها اباالفضل

علقمه موج شد، عکس قمرش ریخت به هم

آنکه از جمع‌ امامان دو برادر دارد

دلبری از همۀ ما دو برابر دارد

 

طرفی ‌ام‌بنین و طرفی فاطمه است

کیست در بین عشیره که دو مادر دارد؟

خدا به ماه رسانده است دست دریا را

چنان که وقت عطش جرعه‌ای گوارا را

طلب کنید فقط ساقی العطاشا را

 

هنوز جای علامت به شانۀ پدر است

سپرده زیر علم دست صاحبش ما را

موسم روضه

گفتم از آب بگویم، لب من گفت حسین

رفتم از گل بسرایم، که چمن گفت حسین

 

چه شده؟ موسم روضه است، ببین از داغش

فاطمه باز زمین خورد، حسن گفت حسین

دست به دریا

سقا تویی و دست به دریا برسان

یک مشک پر از آب گوارا برسان

 

نجوای غریب کودکان را بشنو

عباس عمو! زود خودت را برسان

پوشیده‌ام لباس فخر و عزت

من قدرتی دیگر به تن ندارم دستی دگر چون در بدن ندارم

 

دشمن چو بسته راه من ز هر سو به خیمه راه آمدن ندارم

ای کاش

غمت از سینه صبر و تاب می‌برد

ز چشم عشق، رنگ خواب می‌برد

 

تو تشنه ماندی و بعد از تو ای کاش

تمام رودها را آب می‌برد

فدای آب مشکت

الا ای پیکر صد چاک! عباس!

دلت پاک و روانت پاک! عباس!

 

فدای قطره قطره آب مشکت

که می‌ریزد به روی خاک! عباس

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×