دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بأبى المهموم

 

غم دین چون داشتى، اى حسین!

قلب محزون داشتى، اى حسین

 

جگرت مىی‌سوخت از تشنگى

دل پر خون داشتى، اى حسین

 

نهضت حسینى

آن که بر پا کرده است این شور و شین

آن حسین است، آن حسین است، آن حسین

 

دید چون جمعى همه گم کرده راه

پیش پاى خود نمی‌بینند چاه

 

 

بأبى انت و امّى

 

همه جسمیم و تویى جان، بأبى انت و امّى

همه دردیم و تو درمان، بأبى انت و امّى

 

بأبى انت و امّى که ز پیمان تو با حق

همه گریان و تو خندان، بأبى انت و امّى

گل آتش

به خولى بگفت آن زن پارسا:

که را باز از پا درآورده‌‏اى؟

 

که در این دل شب چو غارت‌گران

برایم زر و زیور آورده‌ای

 

جان خسته

اوفتاده مرغ دل در دام غم با جان خسته

دیده چون از گلستانش مى‏رود گل دسته‌‏دسته

 

خسته‏‌جان را جَستن از دام بلا، ممکن نباشد

زآن که مى‏‌افتد به صدها دام از دامى نجَسته

 

قیام حسینى

به ملّتى که مرامش بود مرام حسین

من احترام گزارم به احترام حسین

 

از آن جهت شده دیوان کربلا، دل ما

که افتتاح شده از ازل به نام حسین

 

مَحرم دل، حضرت زینب کبرى (س)

 

که باشد در شدائد هم‌دم دل؟

به جز جانان که باشد محرم دل؟

 

امید وصل چون آبى بر آتش

کند تأثیر در آه و دم دل

تشنۀ دیدار

دیدۀ دل‏دادگان بُوَد به تو مایل

چون که سراپا تویى ز دوست، شمایل

 

چون به خدا! کشتى نجات تویى تو

با تو رسد ناخداى عشق به ساحل

 

شاه‌باز عشق

 

اى پاک‌باز عشق‌! تویى پادشاه عشق

وى شاه‌باز عشق! تویى شاه‌راه عشق

 

برتر ز طور و کعبه بُوَد کربلاى تو

کآن جاست جلوه‏‌گاه خدا، قبله‌‏گاه عشق

غوغاى نهفته

آمد آن که چون به دنیا آمد

دنیایى به شور و غوغا آمد

 

در جانش نهفته غوغایى بود

تا بر پا کند به دنیا آمد

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×