دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
این باغ گل از کیست؟

 

این سرو به خون خفته میان چمن از کیست؟  

این گوهر غلطان، جلو چشم من از کیست؟

این دشت، پر است از گل پرپر شده،‌ اما

این پیکر نیلوفری، این نسترن از کیست؟

یال خونین

با یال خونین، از طواف تیر می‌آیم  

از ازدحام نیزه و شمشیر می‌آیم

با بال‌های زخمی از این آخرین پرواز  

از جانب تنهاترین تکبیر می‌آیم

یوسف کربلای من

ای دل داغدار من، صحنۀ کربلای تو  

هر نفسم شرارۀ، آتش خیمه‌های تو

یوسف کربلای من، شهید نینوا من  

از چه برهنه‌ای، چه شد، پیرهن و ردای تو؟

 

فریاد محراب

 

اینجا که بال چلچله را سنگ می‌زنند  

ماه اسیر سلسله را سنگ می‌زنند

ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل  

یاران پاک و یک دله را سنگ می‌زنند

 

روز واقعه

در سایۀ خورشید، دشتی آتشین مانده ست  

پشت سر او، کهکشانی بر زمین مانده ست

یک پیکر و شفق هزاران نیزۀ عاشق  

از این غزل بازی، به لب‌ها آفرین مانده ست

 

پیکر خورشید

عشق، تا آن روز در اوهام، پنهان مانده بود  

صبر، در بهت عجیبی، مات و حیران مانده بود

گر شهادت،  گل نمی‌پاشید بر روی چمن  

گلشن آزادگی، بر عطر ریحان مانده بود

 

صدای جرس

تا تو بودی، نفس آینه دلگیر نبود  

در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود

بی تو اما، نتوان گفت که بر من چه گذشت  

از دلم پرس که این گونه زمین گیر نبود

 

لالۀ پرپر زهرا

ای همه خلق جهان، شاهد یکتایی تو  

دل ما بیت الهی ز دلارایی تو

با وجود رخ خونین و به خاک آلوده  

صورتی را نتوان یافت، به زیبایی تو

 

یک قصه بیش نیست

از حدیث شهدا، مختصری می‌شنوی  

از غم روز قیامت، خبری می‌شنوی

تو چه دانی که چه آمد بر سر شاه شهید  

بر سر نیزۀ بیداد، سری می‌شنوی

تنها گل نچیدۀ تو

قلم زدند به خون سر بریدۀ تو  

فرشتگان نگارندۀ جریدۀ تو

شب از دعای درختان روشن ملکوت  

گذشت کفتر آه به خون تپیدۀ تو

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×