دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بحبوحۀ بوی سیب

دوباره غصّه گره شد به پای ما پیچید

دوباره بغض در اندوه بی‌صدا پیچید

 

هنوز سرخی راهت به چشم می‌آید

که خون سرخ تو هم پای ردّ پا پیچید

جام بلور

دلم تنگه دلم تنگه برادر

یه لشگر با تو می‌جنگه برادر

 

کمی آهسته‌تر جام بلورم!

که این صحرا پر از سنگه برادر

چه صبری!

ابلیس به یک سوی جنون می‌کارد

در سوی دگر آتش و خون می‌بارد

 

دارد به زمین خون خدا می‌ریزد

حقا که خداوند چه صبری دارد

 

آهسته

 

ای یادگار مادرم آهسته‌تر برو

آهسته از مقابل چشمان‌تر برو

 

امرم به صبر کردی و آرام شد دلم

اما بیا ز دختر خود بی‌خبر برو

هفتاد و دو لحظه، لحظۀ پرواز

هفتاد دو ماه و ظهر عاشورا

شق القمر امام را دیدم

هفتاد دو و پشت آسمان خم شد

وقتی کمر امام را دیدم

می‌کُشی مرا

یک روز در عزای خودت می‌کشی مرا

در اوج روضه‌های خودت می‌کشی مرا

 

یک روزِ سرخ، مثل غروب محرمی

آقا خودت برای خودت می‌کشی مرا

اقتباس

از آسمان آورده باد عطر لباسش را

فریادهای سینه‌­سوز ناشناسش را

 

شرمم می‌­آید تا بگویم با چه بی‌­شرمی

بر ریشه‌­های تشنه می‌­زد خشم داسش را

خورشید با ماه

اگر عباس من آیی تو با آه

یقین همراه تو می‌آید آن شاه

 

دم جان دادنم بینم چه زیباست

نشسته در برم خورشید با ماه

به یاد کربلایت

برای غصه‌هایت گریه کردی

به یاد کربلایت گریه کردی

 

نه بهر ساقی لشگر، برای

حسین سر جدایت گریه کردی

بیت‌الحزن

بازگشتم با غم و محنت قرین

یادم آمد از غم امّ‌البنین

 

شد ز دشت کربلا چون باخبر

بیت‌الاحزان در بقیعش شد مقر

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×