دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آهوی حرم

 

شه لب‌تشنگان می‌گفت زیر تیغ قاتل‌ها

«الا یا ایّها‌ السّاقی! اَدر کاساً و ناولها»[i]

 

به جز سلطان دین، کس دعوی جان دادنش نبْوَد

«که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها»

شهید «اولوا العزم»

 

آن شب که بُرید از نفس خود، کفنت را

پیچید در اندوه، خداوند، تنت را

 

می‌خواست شهیدان «اولوا العزم» ببینند

افتاده به‌خون، بی‌سر و عریان، بدنت را

مهد خواب

شاهی که بود چشم جهان بر جناب او

نگْرفت کس به وقت سواری، رکاب او

 

بر زین نشست و جانب میدان شتاب کرد

کاش ایستاده بود، سپهر از شتاب او

 

جنّت وصل

نیست، ای دوست! به دل، جز تو تمنّای دگر

سر شوریده ندارد، سر سودای دگر

 

بهر جولان به سر نیزه و زیر سُم اسب

سر دیگر به بدن خواهم و اعضای دگر

 

حقّ اهل‌بیت

از هر کنار توسن بیداد تاختید

تا خاندان فاطمه، ویرانه ساختید

 

خواندید از حجاز مرا جانب عراق

و‌آن ‌گاه پرده‌های مخالف نواختید

 

خادم آستان

ای ابن سعد! از تو مرا این گمان نبود

جز تیر جور و کینه، تو را در کمان نبود

 

آخر به روی من ز چه شمشیر می‌کشی؟

جدّم مگر پیمبر آخر زمان نبود؟

 

جواب‌شمشیر‌ها

 

تو را که چشمانت، هر که را جواب شدند

صفوف نیزه و خنجر، چرا جواب شدند؟

 

چه بود پرسشت؟ ای آینه! از این مردم

که سنگ‌های رها در هوا جواب شدند

محرم حرم

سبط نبی، روانه چو در کار‌زار شد

بر اهل‌بیت ختم رسل، کار، زار شد

 

بنْمود جلوه، چون مه تابان عارضش

نور خدا ز طلعت او، آشکار شد

 

وداع شمع

آن خسروی که بود دو عالم گدای او

آبش کسی نداد که جانم فدای او!

 

کشتند و احترام نکردند و سوختند

یاران او، محارم او، خیمه‌های او

 

گریه مکن

گریه، ای دختر رباب! مکن

نرگست، شیشۀ گلاب مکن

 

روی غم‌های جان، غمی مفزای

ز اشک حسرت، دلم کباب مکن

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×