دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ستاره زخم

 

شاهی که جان سپُرد و به سر، افسرش نبود

جز خاک گرم کرببلا، بسترش نبود

 

لب‌تشنه جان سپُرد، میان دو نهر آب

گویا که آب، مَهریۀ مادرش نبود

صابران

 

گر در زمانه، واقعۀ کربلا نبود

معلوم، قدْر صبر و عیار رضا نبود

 

سبطی چنین برای فدا، گر نبی نداشت

آسان بدو شفاعتِ روز جزا نبود

 

شور شهادت

 

شوری که حسین بهر شهادت به سرش بود

از روز ازل، کشته شدن در نظرش بود

 

بگْذاشت قدم تا که به میدان شهادت

دل جای دگر، دیده به جای دگرش بود

نامه بنوشتند

 

نامه بنْوشتند تا در کوفه، مهمانش کنند

یا بر او بندند آب و منع از نانش کنند

 

نامه بنْوشتند بر آن کعبه کآرندش نماز

یا صلات‌ جمعه جمع آیند و قربانش کنند

دامن کین

 

چون اهل کوفه دامن کین بر میان زدند

دامن بر آتشِ غمِ خلقِ جهان زدند

 

چون هاله، گِرد ماه به یک‌باره اهل‌بیت

صف، حلقه‌وار، گِرد امام زمان‌ زدند

موج خون

 

خونِ دل می‌چکد از ناوک مژگانی چند

ز غم فاجعۀ قتل شهیدانی چند

 

کاش آن روز از این فاجعه، می‌گشت پدید

به سر خطّۀ هستی، خط بطلانی چند

روز رزم

 

چون بهر شاه تشنه‌جگر، یاوری نمانْد

عبّاس و قاسمیّ و علی ‌اکبری نمانْد

 

از کید و کین اختر و بی‌مهری سپهر

از بهر یاوریش، نکو اختری نمانْد

نفس‌های عاشقانه

 

اگر چه باغِ پُر از لالۀ تو، پرپر شد

زمین برای همیشه، شهید‌پرور شد

 

زمین، برای همیشه به قصد یاری تو

تمام، پاسخ آن پرسش معطّر شد

نماز مقتل

 

«الحق»، نماز، آن به در بی‌نیاز کرد

کز خون وضو گرفت و به مقتل، نماز کرد

 

عشق از شه شهید بیاموز کآن‌ چه داشت

از جان و دل به درگه جانان، نیاز کرد

 

قتیل‌گریه

هنوز دشت بلا، خاک مُشک‌بو دارد

که در کنار، جوانان مُشک‌‌مو دارد

 

هنوز تیره نماید به کربلا، خورشید

که در کنار، هزار آفتاب‌رو دارد

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×