دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نسیمی غمناک

نسیمی می‌وزد غمناک از صحرا به محمل‌ها

که یک‌سر آل طه را، فتاده غصّه در دل‌ها

 

شتابان سوی قربان‌گاه عازم، عاشقان حق

ز بهر قتلشان از کین، کمر بستند باطل‌ها

 

تنهای تنها

ای ساربان! آهسته ران، کز دیده دریا می‌رود

از شهر زهرا نیمه‌‌شب، فرزند زهرا می‌رود

 

منزل به منزل کاروان، گردیده در صحرا روان

با ناله و آه و فغان، تنهای تنها می‌رود

 

قطرات عیون

 

ای که به عشقت اسیر، خیل بنی آدمند!

سوختگان غمت، با غم دل خرّمند

 

هر که غمت را خرید، عشرت عالم فروخت

با خبران غمت بی‌خبر از عالمند

دردمند عشق

عالم پُر از ندای حسین و نوای اوست

دل در فغان به زمزمۀ نینوای اوست

 

گلشن شود ز خون شهیدان اگر جهان

ذوق و صفایش از چمن کربلای اوست

 

خانۀ پدری

ز هر طرف، مه رخساره‌ات به جلوه‌‌گری است

خموش باد نگاهی که ناظر دگری است!

 

دو صد مسیح‌نفس مانده واله و مبهوت

که در فضای شفاخانه‌ات، عجب اثری است!

 

منزل جانان

ای کرببلا! منزل جانان من استی

یعنی تو مقام شه گل‌پیرهن استی

 

خود گلشن طاهایی و باغ دل زهرا

کاین‌سان چمن اندر چمن از یاسمن استی

 

قبلۀ ارباب صفا

از شرف، کعبه اگر قبلۀ ارباب صفاست

وادی کرببلا، مهبط انوار خداست

 

فخر بر کعبه کند گر ز شرف، نیست غریب

بارگاهی که در او، نور خدا، جلوه‌نماست

 

ارمغان حسین

 

الهی! بهر قربانی به درگاهت، سر آوردم

نه تنها سر برایت بلکه از سر، بهتر آوردم

 

پی ابقای «قَد قامت»، به ظهر روز عاشورا

برای گفتن «الله اکبر»، اکبر آوردم

سرزمین پر شرار

چه سرزمین بُوَد این دشت پُر شرار؟ برادر!

که شد دلِ منِ محزون به غم دچار، برادر!

 

از آن زمان که به این دشت غم‌فزا برسیدم

نه صبر مانده به دل، نی به تن قرار، برادر!

 

مه‌ جان گداز

مهی که هست بسی جان‌گداز می‌آید

مقدّر آن چه بُوَد از فراز می‌آید

 

به چشم دل نظری کن ببین که قافله‌ای

به سوی کرببلا از حجاز می‌آید

 

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×