دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خدا به ماه رسانده ست دست دریا را

 

چنان که وقت عطش جرعه‌ای گوارا را

طلب کنید فقط ساقی العطاشا را

 

هنوز جای علامت به شانۀ پدر است سپرده زیر علم دست صاحبش ما را

 

ناموس کبریا

شراره بر دل ناموس کبریا زده‌اند برای دیدن ما، شهر را صدا زده‌اند خدا به خیرکند، قافله به راه افتاد سر تو را سر نیزه در انتها زده‌اند

 

عصر دهم

 

پیر شد

 عصر دهم بود، زمینگیر شد

حرمله

 با کف و با هلهله تقدیر شد

کرامات کوثری

به نام آنکه به ما داد، درس ایمان را

همان که زندگی‌اش زنده کرد انسان را

 

همان که بر همگان درس عاشقی آموخت

ز دست لیلی و مجنون گرفت میدان را

شب سیاه

مهر فراغ بر جگرم خورد بی حسین زخم خزان به برگ و برم خورد بی حسین

 

میخواستم نسوزم ازین شعله‌ها ولی آتش به روی بال و پرم خورد بی حسین

خورشید کربلا

 

وقتی به روی نیزه سرت می‌شود بلند آه از نهاد دور و برت می‌شود بلند

 

زینب مقابل سر تو می‌خورد زمین گرچه دوباره پشت سرت می‌شود بلند

 

فریاد عاشورا

مظهر صبر خدای حی داور، زینبم! یادگار حیدر و زهرای اطهر، زینبم! فتح کردی شام را سنگر به سنگر، زینبم! آمدی همچون علی از فتح خیبر، زینبم!

 

آیات صبح از لب قرآن شنیدنی است

 

از روز‌های قافله دلگیر می‌شوی هر روز چند مرتبه تو پیر می‌شوی؟ در شام شوم زخم زبان‌ها، چه می‌کشی؟ کز روشنای عمر خودت سیر می‌شوی  

پیشانی مجروح خورشید

ذکر مصیبت می‌کند: الشام الشام تا یاد غربت می‌کند: الشام الشام منزل به منزل درد و داغ و بی کسی را یک جا روایت می‌کند: الشام الشام  

باغ لاله‌دار

ای همسفر قرار تو باور نکردنی است من، اربعین، کنار تو، باور نکردنی است

با نیمه جان مانده خودم را رسانده‌ام اینجا، سر مزار تو، باور نکردنی است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×