دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
فدای سرت

            

چقدر گریه نوشته دلم برای سرت

تمام جسم تو زخمی...ولی فدای سرت

 

چه آمده به سرت زیر تیر و نیزه و نعل؟

بگو که بوسه بگیرم من از کجای سرت؟

کمک کنید مرا سمت کربلا ببرید

      

و قبل از این که مرا هم از این سرا ببرید

کمک کنید مرا سمت کربلا ببرید

 

تمام قامت من را شکسته داغ حسین

کمک کنید مرا دست بر عصا ببرید

 

کودکی خسته و شب تیره و این دشت مخوف

کاروان رفت و من سوخته دل جا ماندم آه کز ناقه بیفتادم و تنها ماندم همرهان بی خبر از من بگذشتند و دریغ من وحشت زده در ظلمت صحرا ماندم

«انّمایی» دوباره نازل شد

       

نیزه‌دارت به من یتیمی را، داشت از روی نی نشان می‌داد زخم هرچه گرفت جان مرا، هر نگاهت به من که جان می‌داد

تو روی نیزه هم اگر باشی، سایه‌ات همچنان روی سر ماست ای سر روی نیزه! ای خورشید! گرمیت جان به کاروان می‌داد

خاکستر است تحفۀ پس کوچه‌های شهر

دروازه ورودی شهر است و ازدحام بر پا شده دوباره هیاهوی انتقام این ازدحام و هلهله‌ها بی دلیل نیست یک کاروان سپیده رسیده به شهر شام  

یا هلالاً ...

        

«ای یک‌شبه هلال! چه زیبا نشسته‌ای!»

ماه منیّ و انجمن‌آرا نشسته‌ای

 

طوبی و سدره بر قد تو رشک می‌برند

از بس که سروْ قامت و رعنا نشسته‌ای

آمد به یاد

         

آب دیدم، کام عطشان توام آمد به یاد

دیدم آتش، لعل سوزان توام آمد به یاد

 

دوختم بر آسمان پر ستاره، چشم خویش

بر بدن، زخم فراوان توام آمد به یاد

 

السلام علیک یا زینب کبری

      

مثل نماز مثل دعا صبح و ظهر و شام

ارباب را زدیم صدا صبح و ظهر و شام

 

روضه به روضه گریۀ ما فرق می‌کند

چون فرق بین نافله‌ها صبح و ظهر و شام

بدون دست ز خون جبین گرفت وضو

     

ستارگان! همه در علقمه برید نماز

که اوفتاده در آنجا به خاک ماه حجاز

 

هزار حیف که در لحظۀ شهادت خود

نشد که دیده کند بر روی برادر باز

     

دریای گلاب

 

آفتاب! ای آفتاب! ای آفتاب!

                        سر فرو بر در افق، دیگر متاب

 

ای زمین! ای آسمان! نابود شو

                        ای چراغ آفرینش! دود شو

 

شور حسینی

زینب، آن خاتون با عزّ و جلال

                        قافله‌سالار دشت پُرملال

 

چون به سوی قتلگه راهش فتاد

                        در دو گیتی شعله از آهش فتاد

 

باغبان گلشن

 

آن زمان کز ظلمِ آن بی‌دین‌سپاه

                        شد عبور اهل بیت از قتلگاه

 

گر بپرسم:‌ زینب بی‌دل چه دید؟

                        گفت خواهی: پیکر شاه شهید

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×