دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حدیث حادثه

 

جان حر اینجا میان برزخ است

در دوراهیّ بهشت و دوزخ است

 

گر چه دل، هر دم بیاید، دیر نیست

کربلا را فرصت تأخیر نیست

عاقبت به خیر

تا که را خود عاقبت گردد به خیر؟

در مقامِ عشق، چون حرّ و زهیر

 

شور حق هر جا که ظاهر می‌شود

یک حبیب ‌بن مظاهر می‌شود

 

خطبۀ نور

 

هر طرف غوغای بزم شامیان

خیل خاموش غریبان در میان

 

آمده رأس حسین از کربلا

آفتاب افتاده در تشت طلا

تربت اصیل

 

پس سرخ شد عمامۀ آن سیّد جلیل

تیغ آن چنان زدند که لرزید، جبرئیل

 

زینب به فکر آن که یتیمان اهل‌بیت

چون بگْذرند از برِ آن تشنه‌لب‌قتیل

شبیر، پور ایلیا

 

سر زد ز شرق معرکه، آن تیغ گرمْ‌سیر

عشق غیور بود و برآمد به نفی غیر

 

تیغی چنان فصیح، به تبیین دین حق

تیغی چنان صریح، به تفریق شرّ و خیر

محرم ساقی

 

دیگر نداشت، ساقی لب‌تشنه‌مست، دست

یعنی که شسته بود، وفا را ز دست، دست

 

آن مشک تیر خورده به دندان، چنان گرفت

انگار نیست زخمی و انگار هست، دست

آینۀ کوثر

 

ای روزگار سفله! علی ‌اکبر است، این

آیینۀ ملاحت پیغمبر است، این

 

بابش امام مطلق و جدّش رسول حق

از تیرۀ شریف‌ترین مادر است، این

گل فروش

 

ای که گرفتی به دوش، بار غم و بار عشق!

باز بیا سر کنیم، قصّۀ گلزار عشق

 

قصّه شنیدم که دوش، تشنه‌لبی گل‌فروش

بُرد گلی سبزپوش، هدیه به بازار عشق

داغ اهورایی

 

شور تو را به کشور جان‌ها دمیده‌اند

داغ تو را به بزم جهان‌ها دمیده‌اند

 

سینه به سینه، داغ اهورایی تو را

در جان مردمان زمان‌ها دمیده‌اند

زخم عتیق

 

راوی رسیده بود ز متن غبارها

وقتی که تاختند به تن‌ها، سوارها

 

راوی نوشت: دست و سر و پا؛ نوشت: خون

در ظهر تیغ‌ها و سنان‌ها و خارها

 

بی تو پدر چگونه از این خاک پا شود؟

               

مگذار بین خیمه عزایت به پا شود

برخیز تا دل پدرت باز وا شود

 

برخیز ای مؤذّن بابا! اذان بگو

چیزی نمانده روح من از تن جدا شود

همدم درد

            

هیچ کس در شام با دردانه‌ات همدم نشد

هیچ کس جز عمه زینب همدم دردم نشد

 

حرف‌های عمه مرهم بود بر زخمم، ولی

هیچ کس بر زخم‌های عمه‌ام مرهم نشد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×