دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
خاطرات عاشورا

آیینه‌ات آغازگر شیدایی است

آیین تو مهد رویش زیبایی است

 

هر نقشی از آسمان راز تو حسین

یادآور خاطرات عاشورایی ا­ست

دو بیتی عاشورایی بابا طاهر
دایم در بلا

عاشق آن به که دایم در بلا بی

ایوب آسا به کرمان مبتلا بی

 

حسن آسا به دستش کاسهٔ زهر

حسین آسا به دشت کربلا بی

ترکیب بند عاشورایی حزین لاهیجی (بند اول)

طوفان خون ز چشم جهان جوش می‌زند بر چرخ نخل ماتمیان دوش می‌زند

یارب شب مصیبت آرام سوز کیست؟ امشب که برق آه، ره هوش می‌زند

دیدن خواب حرم قسمت هر هفتۀ ماست

خوش به حال دل ما گرچه پر از تنهایی است

هرچه هم هست گرفتار غم لیلایی است

 

هرچه از جور زمان زخم به قامت دارد

جای شکرش سر جاش است پر از شیدایی است

آیینه

آیینه شدی تا که خدا در تو درخشید خورشیدترین حادثه ها در تو درخشید

بر دوست همان روز که با حنجرۀ خون گفتی تو «بلی» کرب و بلا در تو درخشید  

قصیدۀ عاشورایی صائب تبریزی
خون شفق ز پنجۀ خورشید می‌چکد

چون آسمان کند کمر کینه استوار کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار

خون شفق ز پنجه خورشید می‌چکد از بس گلوی تشنه لبان را دهد فشار  

ما که را کشتیم؟

کاروانی نیزه سردار

در میان خیل زن‌های بلا دیده

در کنار آخرین سردار باقی مانده بیمار

غل به پا زنجیر بر گردن به شهر آمد

شور و شادی شام را آکند

مرا ز پنجرۀ نعل‌ها نگاه کنید

 

از آن زمان که سر راه درد وا شده‌ام

به فیض زخم عظیم تو مبتلا شده‌ام

 

میان این همه آشوب نیزه و شمشیر

مرا ببخش اگر مثل لاله وا شده‌ام

ذبح دعا

جز زخم ما که عرض دوا را نگه نداشت

کس آبروی تیغ شما را نگه نداشت

 

در آرزوی زلف تو میلم کشیده شد

دیشب دلم که حد دعا را نگه نداشت

برای تو

سنگ نگین اگر بتراشم برای تو

باید که از جگر بتراشم برای تو

 

طوف سرت به شیوۀ حُجّاج جایز است

پس واجب است سر بتراشم برای تو

از اوج نی

 

تَف تف تتف تتف تتتف تف تتف تتف

صَف صف صصف صصف صصصف صف صصف صصف

تَن تن تتن تتن تتتن تن تن تتن تتن

سرها جدا فتاده در این دشت از بدن

خونبها

شهر من

خون‌بهای یک امام بود

آه از تو آه .. مُلک ری

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×