دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آخرین وصیت

آسمان مدینه در سینه

کوهی از بغض و عقده‌ها دارد

چون شنیده امام آینه‌ها

قصد ترک مدینه را دارد

کعبه تا کربلا

می‌چکد از حنجری خون پیمبر سرخ‌تر

جاری از شش گوشۀ گودال، خنجر سرخ‌تر

 

آمده روی زمین خورشید خون‌آلوده‌ای

می‌کشد هر لحظه او را خاک در بر، سرخ‌تر

بدون عشق...

هرچند وصف عشق تو اندازه‌ای نداشت جز عاشقی، غزل سخن تازه‌ای نداشت ما هم تراز عشق ندیدیم واژه‌ای از بس بلند بود و هم اندازه‌ای نداشت  

امضای خدا

صحرا به که گویدغم مجنونش را؟

سوز عطش و گونۀ گلگونش را

 

دنیا به خودش ندیده مردی چون او

امضای خدا مهر کند خونش را

می‌رفتی ...

پناه قافلۀ بی ­پناه! می­‌رفتی

به‌رغم دلهرۀ ذوالجناح می‌­رفتی

 

کسی برای تو دیگر نمانده بود آقا!

تو یک‌ تنه به دل آن سپاه می­‌رفتی

 

عاقبت عشق انتخابم کرد

لال بودم مرا زبان دادند

من افتاده را توان دادند

 

زیر خورشید گرم روز الست

مانده بودم که سایبان دادند

خیر دیدیم...

غم تا غم یار است، از غم خیر دیدیم

از گریه و از آه و ماتم خیر دیدیم

 

هر وقت دم دادیم تو بر ما دمیدى

ما بین دم دادن دمادم خیر دیدیم

 

 

رقیه را نگذارید تا نگاه کند

نگفتنی ست غم بی شمار انگشتر

چنان عقیق شدم داغدار انگشتر

 

به مشک طعنه زده در میان قحطی آب

خوشا به حال لب آبدار انگشتر

بارگاه قرب

در بارگاه قرب تو جان‌ها چه کم بهاست سرهای قدسیان همه بر روی نیزه‌هاست 

هفتاد ودو مسیح ولی بر صلیب نه  هفتاد ودو مسیح که سرهایشان جداست 

بوسه بر گلوی تیغ

با کام تشنه بوسه زدی بر گلوی تیغ بر خاک ریخت تا به ابد آبروی تیغ نامی ز آب چشمۀ حیوان نمانده است این سان که جاودان شدی از سبوی تیغ  

کوتاه سروده
شور حسین

هر زخم که خورد، زخمه کاری‌تر شد

موسیقیِ داغ‌ها بهاری‌تر شد

 

این شورِ حسین دستگاهی است عجیب

کز نغمۀ آن دو چشم، آری! تر شد

سترون

از هولِ شنیده‌های خود لرزیدیم

دیدی تو هر آنچه را که ما ... نشنیدیم!

 

ما ابرِ سترونیم و در سوگِ حسین

تنها دو سه روز بی‌صدا باریدیم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×